سفر از مفاهیم پرکاربرد در ادبیات است. این مفهوم در طول دوره‌های مختلف ادب فارسی و حتی جهان جلوه‌های متفاوتی به خود گرفته است. سفر درونی و بیرونی، سفر تخیلی و … . یکی از شاخه‌های مهم فرهنگ و ادبیات فارسی، عرفان است؛ این پدیده برای خود اصطلاحات خاصی را به ارمغان آورد. یکی از اصطلاحات عرفانی، مفهوم سفر است. سفر در این معنا علاوه بر شکل ظاهری آن که طی مسافت است و آن نیز با قصد خاصی در عرفان انجام می‌شود، یک معنای خاص و اصطلاحی نیز دارد که در مجموع به معنای بریدن از خود و دنیای فرودین به سوی عالم بالا و در نهایت فنای فی‌الحق است.

در این پایان‌نامه تلاش شده تا مفهوم سفر در یکی از آثار برجسته کلاسیک با نام سیرالعباد الی‌المعاد که سفر در آن در معنای خاص و اصطلاحی عرفانی مطرح است و همچنین در یکی از آثار برجسته معاصر با نام هشت کتاب که سفر در آن به شکل ویژه و با زبان خاص عرفانی خود، ظهور و بروز پیدا کرده بررسی گردد: اینکه سنایی در سفری نمادین در سیرالعباد خود که پایه‌های آن بر تصوف و عرفان کهن است، به بیان راه‌های گشایش بندهایی که بر پای انسان دور شده از اصل خویش وجود دارد، می‌پردازد و سپهری نیر در سفرهایی واقعی و ذهنی، در واقع مسیر سفر روحانی و عرفانی‌ای را طی می‌کند که طول آن با طول دوره‌ی زندگانی وی هماهنگ است و در هشت کتاب به نمایش در می‌آید. بعد از این تحلیل، به مقایسه سفر در دو اثر یاد شده پرداخته می‌شود و برخی شباهت‌ها و تفاوت‌های آن نیز بیان می‌گردد.

فصل اول: کلیات

1-1- تعریف مسأله

سفر یکی از مهم‌ترین ابزار شناخت فرهنگ و ادبیات ملل مختلف است. سفرهای تخیلی و واقعی، سفر به عالم درون و بیرون… که همه از بن‌ مایه‌های اصلی ادبیات به حساب می‌آیند. سفر یکی از ابعاد ناب تجربه‌ی بشری است، گویی که خاک انسان با سفر سرشته شده است. اولین مسافر حضرت آدم است و اولین سفر، هبوط حضرت آدم به عالم خاکی است.

 سفر به عنوان یکی از پدیده‌های پر بسامد در ادبیات فارسی وقتی وارد حوزه‌ی ادبیات عرفانی می‌شود از معنا و مفهومی خاص برخوردار می‌گردد.

سنایی به عنوان یکی از شعرای بزرگ و عارف کلاسیک در اثری که آن را سیرالعباد الی‌المعاد نامید، این مفهوم را در معنای خاص و عرفانی آن به کار گرفت. سهراب سپهری نیز به عنوان یکی از شاعران مطرح معاصر که دارای عرفان خاص خود است، این مفهوم را به شکل گسترده و محسوسی در شعرش به کار گرفت. هم‌چنین با نگاهی گذرا به زندگی شخصی سپهری مشخص می گردد که وی بخش عمده ای از زندگی‌اش را در سیر و سفر گذراند. این سیر و سفرها که به انگیزه‌ی نقاشی و کسب علم صورت می‌گرفت در شکل‌گیری سفر روحی و انفسی او تاثیر بسزایی داشت. به عبارت دیگر سپهری توانست پیوند معناداری میان سفر آفاقی و انفسی برقرار کند.

 این سفر‌ها در دو اثر  مد‌نظر در اساس و بنیاد با هم مشترک‌اند و هدف آن‌ ها، برداشتن قید‌هایی است که انسان را از مبدا و اصلش دور می‌کند، هم‌چنین دو اثر یاد شده دارای تفاوت‌هایی نیز در روش و جزئیات مانند بی‌توجهی سنایی به ماسوی الله و توجه سپهری به طبیعت و عالم بیرون، اعتقاد به همراهی عقل در سفر روحانی توسط سنایی و اعتقاد به عشق توسط سپهری می‌باشد که در این پایان‌نامه در تحلیلی قیاسی به بررسی و بیان آن در فصل‌های مرتبط پرداخته شد.

2-1- سفر در سیرالعباد إلی المعاد سنایی

 صوفیان سیر و سلوک روحانی انسان را در آثار خود در قالب قصه و تمثیل و با رمز و کنایه بیان کرده‌اند از جمله حکایات عرفانی ابن سینا و رسائل سهروردی .

سیرالعباد همان‌طور که از نامش بر می‌آید سفری است به مبدأ و معاد. سنایی در قالب سالکی مشتاق خاستگاه و منزلت سرآغاز خویش، پس از آگاهی از موقعیت و وضعیت انسان در هستی به راهنمایی پیر، سفری را آغاز می‌کند که سراسر سمبلیک و رمزی است. سفر سنایی معراج گونه است که در چهار مرحله شکل می‌گیرد. در مرحله‌ی اول، از مراتب شکل‌گیری انسان از روح نباتی، حیوانی و سپس پیوستن روح انسانی یا نفس ناطقه سخن می‌گوید که این مرحله پیمودن نیمه اول دایره‌ی حیات یا قوس نزولی است:

دانکه در ساحت سرای کَهُن

سوی پستی رسیدم از بالا

چون تهی شد ز من مشیمه کن

حلقه در گوش  ز « اهبطوا منها»
(سنایی، 28-29)

پایان نامه و مقاله

مرحله‌ی دوم سفر که در سیرالعباد از کمک و یاری پیر آغاز می‌شود در‌واقع همان پیمودن سیر صعودی سفراست که با رنج‌ها و مراحل دشواری همراه است؛ این بخش اصلی‌ترین و مهم‌ترین مرحله‌ی سفر در سیرالعباد می‌باشد که در آن سنایی پس از راهبری پیر، از طبایع و صفات پست انسانی می‌گذرد و با عبور از چهار عنصر خاک، آب، باد و آتش و طبایع مربوط به هریک به سیر در افلاک می‌رسد و هر فلک را نیز با صفاتی که مشخصه آن است پشت سر می‌گذارد… با رسیدن سنایی یا سالک به عقل کل پیر و سالک با هم متحد و یکی می‌شوند و از وجود سالک چیزی باقی نمی‌ماند:

آن مکان بر دلم چو دشمن شد

چون از آن اصل و مایه فرد شدم

در زمان من نماندم او من شد

طفل بودم هنوز مرد شدم

(سنایی، 2-461)

سنایی در مرحله‌ی سوم سفر به مدینه فاضله خویش که همان رسیدن در جمع اهل فنا و توحید می‌باشد، دست می‌یابد اما در مرحله‌ی آخر به ناچار به دلیل قید صورت و ماده، وارد مرحله‌ی چهارم سفر یعنی بازگشت از عروج می‌شود.

3-1- سفر در هشت کتاب سهراب سپهری

با نگاهی گذرا به هشت کتاب سپهری، با شاعری رو به رو می‌شویم که از اولین دفتر شعر خود تا آخرین آن، پیوسته در سفر یا در آرزوی سفر است. و دلیل این مدعا را تنها در کلمه‌ها و فعل‌هایی که همه نشان از حرکت دارند، می‌توان یافت:

کلمه ها: راه- جاده- جای پا- نفس- سفر- کفش- چمدان- جامه- لباس- مسافر- عبور- رخت- عزیمت و…

فعل‌ها: راه افتادم- می‌گشت- می‌برد- خواهم آمد- خواهم آورد- باید رفت- گذشت- پیمود- می‌رفت- دور باید شد- همچنان خواهم راند- تا سواد قریه راهی بود- می‌گذشتم- کفش‌هایم کو- کوچاند- به سمتی برود- چند ساعت راه است- چه اندازه راه است و رفت تا لب هیچ و… (حقوقی، 1384، 42)

این سفرها که گاه عینی و آفاقی‌اند، بازتاب سفرهای متعددی است که او به شرق و غرب عالم داشته است، سفرهایی که از سال 1336 آغاز و تا یک سال قبل از مرگش یعنی سال 1358 ادامه یافت.

 سفر مرا به زمین‌های استوایی برد/ و زیر سایه‌ی آن «بانیان» سبز تنومند

و نیمه راه سفر، روی ساحل جمنا/ نشسته بودم/ و عکس تاج محل را در آب نگاه می‌کردم.

(مسافر، 308)   

این سفرها که به بهانه‌ی نقاشی و در واقع برای یافتن حقیقت و یک جهان‌بینی خاص صورت گرفت کم کم تبدیل به سفری ذهنی و انفسی در شاعر گردید.

سپهری بر خلاف شاعران دوره‌ی خود که سعادت آدمی را در تغییر نظام سیاسی و اقتصادی موجود می‌دانستند، معتقد بود که نجات آدمی نه از بیرون بلکه از درون اوست.(لنگرودی، 1381، 643) و او آن‌چه را که در سیر آفاق دیده و تجربه کرده بود، اینک در سیر انفسی در قالب جهان‌بینی و نگرش خود نسبت به مسائل گردیده و تجربه کرده، بیان می‌کند:

هنوز در سفرم/ خیال می‌کنم/ در آب‌های جهان قایقی است/ و من – مسافر قایق- هزارها سال است/ سرود زنده‌ی دریانوردهای کهن/ به گوش روزنه‌های فصول می‌خوانم/ و پیش می‌رانم       (مسافر، 302)                                                                                                

«جهان به اقیانوسی تشبیه شده است، دریانوردهای کهن، عارفان و جستجوگران باستانی معرفت‌اند» (شمیسا، 1370، 140) و آن‌جا که می‌گوید: من از کدام طرف می‌رسم به یک هدهد؟ (مسافر، 304) هدهد در متون عرفانی ما مثلاً منطق‌الطیر، رمز مرشد و شیخ آگاه است:

مرحبا ای هدهد هادی شده         در حقیقت پیک هر وادی شده   (همان، 1370، 145)

بسامد بالای مفهوم سفر و اجزای آن در شعر سپهری، که خود از اصطلاحات مهم عرفانی است، سپهری را چون رهروی قرار داد که دائم در جستجوی حقیقت است. «حتی سفرهایش به غرب و شرق، برای او بیش‌تر سلوک روحی و معنوی و سیر در انفس به حساب می‌آمد تا گشت و گذار و جهان‌دیدگی و سیر در آفاق» (یا حقی، 1385، 120)

درد سپهری، درد «نانی به کف آوردن» و تولید مثل کردن نیست، درد او، درد دور ماندن از اصل خویش است (مقدادی، 1378، 122) و این همان دردی است که سپهری را به حرکت وا می‌دارد:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...