1- گناه (اثم) آنچه که عمدی می باشد ولی خطا آنچه که غیر عمدباشد.[20]

2- گناه (ذنب)اطلاق می کند بر هر چیزی که به ذات قصد نماید ولی خطا بر آنچه که بر عرض قصد کند مانند این که شکارچی تیری می اندازد وآن نیز به انسانی اصابت کند.[21]

3- خطا عقوبت ندارد ولی گناه وآنچه را که از روی عمد و اختیاراست مورد حساب قرار خواهد گرفت و عقوبت را به همراه دارد.مضمون این عبارت در ذیل آیه(وَلَیْسَعَلَیْکُمْجُناحٌفِیماأَخْطَأْتُمْبِهِوَلكِنْماتَعَمَّدَتْقُلُوبُکُمْ)آمده است.

4- خطا ازغیرمعصومین سرمی زندوحتی بزرگان هم گاهی دچاراشتباه یا خطامی شوند؛ولی گناه آن است که ازضعف ایمان و سستی تقواوجهل وبی معرفتی حاصل می شودو بسیاری از بزرگان را دیده و شنیده ایم که معصوم نبودند، ولی به گناه آلوده نشدند؛ یعنی انسان می تواند به درجه ای برسد که به واسطه ایمان و یقین و تقوای بالا، گناه نکند ولی خطا و اشتباه ممکن است از او سربزند.[22]

تفرقخطاباتركاولی

برخی معتقدندكه حتی پیامبران نیز خطا می كنندوبه خصوص این خطا را به حضرت آدم(علیهالسلام)نسبت می دهنددرحالی كه این طور نیست و بین این دوفرق است.

«أولى»،افعل از «ولى» به معناى نزدیك شدن و شایسته است.«اولى» به معناى بهتر، سزاوارتر، احرى، اجدر و صواب تر آمده است. «اولى» به معناى جایزتر و «ترك اولى» به معناى ترك مستحب و جایزتر است. در قرآن كه برترین كلام درفصاحت و بلاغت است،هیچ گاه براى این معنا،تعبیرهای عصیان،غوایت، ظلم و شقاوت كه به معناى گناه و خطاى فاحش است، به كار نمی رود. نكته دیگر اینكه در گناه آدم نیز نسبیتى وجود ندارد، در آن ظرف زمانى هنوز مكلفان به آن حد نبودند كه بتوان نسبت قائل شد و در نهى هم نسبیتى نیست كه جهت مصلحت و مفسده در آن لحاظ شود.

تمام تعبیراتى كه درباره عصیان و گناه و ذنب انبیا – چه در مورد آدم و چه در مورد خاتم – در آیات و روایات دیده می شود، ممكن است اشاره به همین معنى باشد.گاهى از این معنى به عنوان «ترك اولى» تعبیر می شودومنظور از آن عملى است كه تركش از انجامش بهتر است.این عمل ممكن است جزء «مكروهات» یا «مباحات» و حتى «مستحبات» باشد؛ مثلاً طواف مستحبى گرچه كار خوب و پسندیده اى است، ولى ترك آن و پرداختن به قضاى حاجت مؤمن اولى و بهتر است.حال اگر كسى قضاى حاجت مؤمن را رها كند و به جاى آن طواف خانه خدا انجام دهد،گر چه ذاتاً عمل مستحبى انجام داده، ولى ترك اولى كرده است و این كار براى اولیاء الله و انبیاء و ائمه هدى(علیهمالسلام)مناسب نیست و اینكه بعضى گمان كرده اند ترك اولى حتماً در مورد كارهاى مكروه گفته می شود، اشتباه محض است. [23]

«ترک اولی»یعنی کاری که معصیت وخطا نیست،ولی انجام ندادنش برای پیامبران بهتر است.همه ی آنچه درقرآن به عنوان کارهای ناپسندانبیای الهی ذکرشده،ازجمله داستان میوه درخت ممنوعه که حضرت آدم از آن تناول کرد در زمره ی ترک اولی هستند، بنا به اعتقاد شیعیان گناه محسوب نمی شوند.بنابراعتقاد مذهب شیعه،انبیای الهی از همه گناهان،چه کبیره،چه صغیره و نیزازهمه خطاهاواشتباه ها دورهستند.عصمت در انبیای الهی درمحدوده دریافت،حفظ وابلاغ وحی خلاصه نمی شود،بلکه محدوه ای بسیار وسیع تردارد.

با این حال، شیعیان ترک اولی را برانبیاء روا می دانند و معتقدند خدشه ای به معصومیت پیامبران وارد نمی کنند.[24]

ث – كاربردقرآنی واژه خطا

قرآن كریم واژه “خطا” را 22 بار آورده است. این واژه در قرآن كاربردهای مختلف دارد كه عبارتنداست:

1– ث) سهو

مقالات و پایان نامه ارشد

قرآن كریم در چند آیه واژه “خطا” را به معنای سهو آورده است.ازجمله آیه :«وَلَیْسَعَلَیْکُمْجُناحٌفِیماأَخْطَأْتُمْبِهِوَلكِنْماتَعَمَّدَتْقُلُوبُکُم[25]؛امّا گناهى بر شما نیست در خطاهایى كه از شما سرمى‏زند، ولى آنچه را از روى عمد مى‏گویید(مورد حساب قرار خواهد داد)».‏

معنای آیه این است كه گناهى بر شما نیست در مواردى كه اشتباهاً و یا از روى فراموشى افراد را به غیر پدرانشان نسبت دهید، ولیكن در مواردى كه دلهایتان آگاه است، و عمداً این كار را مى‏كنید، گناهكارید- این معنادر صورتى است كه كلمه” ما” را موصوله، و به معناى” آنچه” بگیریم، و اما اگر مصدر بگیریم معنایش چنین مى‏شود- و لیكن در تعمد دلهایتان گناه هست، و جمله”وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً” مربوط به موارد اشتباه و خطا است.خطا در این آیه به این معنا است.گناهان دو دسته است: گناهان سهوی و گناهان عمدی.اگر از انسان گناه و خطایی ازروی سهو و نسیان سر زد اشکال ندارد؛ اما آنچه قلب از روی عمد انجام دهد در آخرت به حساب می آید.از این رو درادامه فرمود «وَلكِنْماتَعَمَّدَتْقُلُوبُکُم».[26]

درجای دیگر آمده است :«رَبَّنالاتُؤاخِذْناإِنْنَسِیناأَوْأَخْطَأْنا‏[27]؛اىپروردگارما،اگرفراموشكردهایمیاخطایىكردهایم،مارابازخواستمكن».

أَوْأَخْطَأْنا” یا خطا كردیم در چیزى از منهیّات، و خطا مانند نسیان در فعلى است كه فاعل، عزم آن كار را نداشته است.[28]

خطا:كارى است از روى عمد صورت نگیرد پس كیفر ندارد. «أخطأ و خَطِى‏ء» داراى یك معنى هستند.

پس معنا آیه چنین است : اگر فراموش یا خطا كنیم ما را مؤاخذه مكن).[29]

درجای دیگرنیزچنین آمده است :

وَماكانَلِمُؤْمِنٍأَنْیَقْتُلَمُؤْمِناًإِلاَّخَطَأًوَمَنْقَتَلَمُؤْمِناًخَطَأًفَتَحْرِیرُرَقَبَةٍمُؤْمِنَةٍوَدِیَةٌمُسَلَّمَةٌإِلىأَهْلِهِإِلاَّأَنْیَصَّدَّقُوافَإِنْكانَمِنْقَوْمٍعَدُوٍّلَکُمْوَهُوَمُؤْمِنٌفَتَحْرِیرُرَقَبَةٍمُؤْمِنَةٍوَإِنْكانَمِنْقَوْمٍبَیْنَکُمْوَبَیْنَهُمْمِیثاقٌفَدِیَةٌمُسَلَّمَةٌإِلىأَهْلِهِوَتَحْرِیرُرَقَبَةٍمُؤْمِنَةٍفَمَنْلَمْیَجِدْفَصِیامُشَهْرَیْنِمُتَتابِعَیْنِتَوْبَةًمِنَاللَّهِوَكانَاللَّهُعَلِیماًحَکِیما[30]؛هیچمؤمنىرانرسدكهمؤمندیگرراجزبهخطابكشد.وهركسكهمؤمنىرابهخطابكشدبایدكهبندهاىمؤمنراآزادكندوخونبهایشرابهخانوادهاشتسلیمكند،مگرآنكهخونبهاراببخشند.واگرمقتول،مؤمنوازقومىاستكهدشمنشماستفقطبندهمؤمنىراآزادكندواگرازقومىاستكهباشماپیمانبستهاند،خونبهابهخانوادهاشپرداختشودوبندهمؤمنىراآزادكندوهركسكهبندهاىنیابدبراىتوبهدوماهپىدرپىروزهبگیرد.وخداداناوحكیماست.

” خطاء” در اینجا معنایى است در مقابل عمد و تعمد، چون آیه در مقابل آیه بعدى قرار دارد.و مراد از نفى در جمله مورد بحث نفى اقتضاء است، مى‏خواهد بفرماید: در مؤمن بعد از دخولش در حریم ایمان و قرقگاه آن، دیگر هیچ اقتضایى براى كشتن مؤمنى مثل خودش وجود ندارد، هیچ نوع كشتن مگر كشتن از روى خطا.[31]

1- محمدبن مكرم ابن منظور، لسان العرب ،ج 1 ،چ 3 (بیروت: دار صادر، 1414 ) ص 66

2- حسین بن محمدراغب اصفهانی ،المفردات فی غریب القرآن،چ اول( بیروت: دارالعلم ،1412)ص 287

3- آذرتاش آذرنوش،فرهنگ معاصرعربی فارسی،ج اول،چ اول( تهران: نی،1379)ص 170

4- عباس شوشتری، فرهنگ لغات قرآن،چ 3( تهران:دریا، 1355) ص 222

5- حسن عمید، فرهنگ فارسی ، ج اول ،چ اول ( تهران: امیر كبیر، بی تا) ص 866

    • خلیل بن احمد فراهیدی،العین، ج‏4، چ 2(قم : هجرت، 1414 )ص 293

7- احمد بن فارس ، معجم المقاییس فی اللغه ( بیروت: دارالفكر، 1414) ص 323

8- آذرتاش آذرنوش، همان

9- فخرالدین طریحی ، مجمع البحرین ، ج‏1،چ 3 (تهران : كتابفروشی مرتضوی، 1375) ص125

10- ابوالحسن شعرانی، نثر طوبی (تهران: کتابفروشی اسلامیه ، 1352 ) ص 223

1- اسراء/ 31

2- بقره / 81

3- نساء/ 92

4- حسین بن محمد راغب اصفهانی، پیشین ، ص 151

5- فخر الدین طریحی ، مجمع البحرین ، همان، ج 5 ، ص 294

1-­­ محمدحسین­مختاری­وعلی اصغرمرادی،فرهنگ اصطلاحات فقهی،چ اول(تهران:انجمن قلم ایران،1377)ص143

2- حسین بن محمد راغب اصفهانی، پیشین ، ص 152

3- بهاءالدین خرمشاهی ودیگران ، دایره المعارف تشییع، ج 7 ،(تهران: نشر شهید سعید محبی، 1378 )ص 159

4- عبداللهجوادی آملی، تفسیر تسنیم، ج 5 (قم: نشر اسراء،1385) ص 324

1- هلال عسگری ، فروق اللغویه( قم : مكتبه بصیرتی ،1353)ص 193

2- نورالدین حسینی موسوی جزائری، فروق اللغات،چ 2 ( تهران : مكتب نشر الثقافه الاسلامیه، 1408)ص 121

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...