آشتی و یگانگی با پدر……………………….. 72

خدایگان………………………… 74

برکت نهایی………………………… 75

بازگشت…………………………. 76

نتیجه……………………….. 78

فصل پنجم………………………. 79

بررسی نمونهای………………………… 79

شروع قصه……………………….. 80

مطابقت الگو و داستان………………………… 88

مقالات و پایان نامه ارشد

منابع………………………… 91

نمایشنامه……………………….. 94

داستانی میان همین کتابهای ساده……………………….. 94

چکیده:

رمانس به عنوان یکی از گونه ­های شناخته شدۀ ادبیات سهم عمده­ای از تاریخ ادبیات را داراست. به همین دلیل نظریه­ پردازانی چون فرای در نوشته ­های خود این گونه را مورد مداقه قرار داده­اند و آن را تجزیه و تحلیل کرده­ اند. فرای با توجه به الگوی اسطوره­ای که برای گونه ­های مختلف ادبیات ارائه می­کند، رمانس را نیز مورد بازنگری قرار داده است. در این نوشته با گذری کوتاه بر تعریف و تاریخچه رمانس در اروپا تلاش شده بر اساس نظریات نورتوپ فرای در مورد گونه­ های ادبی و به ویژه نظریۀ میتوس­ها، الگویی ساختاری برای رمانس ایرانی ارائه گردد. در این جا برای منطبق ساختن الگوی ارائه شده با نمونه ­ای از رمانس ایرانی، سمک عیار انتخاب شده است.

پیشگفتار:

همیشه در زندگی دقایق و لحظاتی هست که آدم از فکر کردن به آن­ها لذت می­برد، ساده­ترش این­که قند در دل آدم آب می­شود. قبولی دانشگاه هم برای من همین طور بود. اما این موضوع شروع راهی بود که آن­قدر هم که می­گفتند ساده نبود. زیاد شنیده بودم که کارشناسی­ارشد که چیزی نیست، چشم بهم می­زنی تمام شده، مدرکت را گرفته­ای. شاید آن­ها قدرت دیگری داشته­اند یا چراغ جادویی در جیب! برای من که این­طور نبود. پایان­نامه خود بدل شد به جاده­ای که گذشتن از آن خود شد هفت­خوان. از انتخاب موضوع و پذیرفته شدن آن که گذشتم تازه رسیدم به جمع­آوری منابع. مراحل تحقیق و پژوهش هر روز سخت­تر می­شد و در میان مشکلات یکی پس از دیگری رخ می­نمود. مشکلات پایان دادن به این مقطع تحصیلی خود کم نبودکه به ناگاه دست روزگار برگ دیگری ورق زد و مشکلات فردی بدل به قوزی شد روی قوز دیگر.

گله­گذاری دردی را دوا نمی­کند و همین بس که اکنون این رساله آمادۀ دفاع شد. اما مساله جالب برای من تداخل زندگی شخصی­ام با موضوع پایان نامه­ام بود. در میان گرفتاری­های شخصی رفتن به سراغ رمانس، احساس دوگانه و غریبی در من ایجاد می­کرد. خواندن قصۀ شهسواران و عیاران و سفر با آن­ها به دنیای خیال و گشت و گذار در سرزمین­های ناشناخته لحظاتی پر از خوشی و سبک و بالی در دلم ایجاد می­کرد. روزها به کاری خشک و تکراری مبتلا بودن و شب­ها از قصه­ای به قصۀ دیگر سرک کشیدن؛ حدیث تمام این روزها و ماه­های من بود.

فرای که جهان را به تمامی بر گردۀ اسطوره­ها می­داند، همدمی شده بود برای دمی آرامش. از آن سو تنگی وقت و زمان خود بدل به اسطوره­ای شده بود برای تحویل پایان­نامه. این اسطوره اژدها پیکر هر روزِ روز با شمایلی جدید روبروی من می­ ایستاد و نمی­گذاشت لحظه­ای را به آسایش سپری کنم. انگار برگه­های تقویم نامراد در مسابقات دو سرعت شرکت کرده­اند و برای گذشتن از خط پایان انقضاء پیاپی از هم سبقت می­گرفتند.

هول­آورتر از این اژدها، کمبود منابع مطالعاتی و تحقیقی بود. انگار همه این گونۀ ادبی را به فراموشی سپرده­اند. شاید چون پایش زیادی در تخیل است و همه در تخیل خود این سرزمین عجایب را بدون مکث و درنگی پیموده بودند. منابع فارسی، بسیار کم بودند و اگر بودند بی­جان. منابع لاتین نیز با آن­که کم نبودند، اما در دست و اختیار نبودند.

باری قرار بر گله­گذاری نبود و قرار این بود تا پایان این پایان­نامه لحظۀ خوشی باشد، شاید شبیه به اودیسه زمانی که پای بر سرزمین خود گذاشت.

در این جا جا دارد از استاد گرانقدر جناب آقای بالازاده بخاطر راهنمایی­ها صبر و تحمل و سعۀ صدری که در این مدت در مقابل کاستی­های من از خود نشان دادند تشکر بی­پایان داشته باشم. امید که تلاش کوچکم باری از دوش ایشان بردارد.

فصل اول: کلیات

کلیات طرح:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...