رمانس به عنوان یکی از گونه­ های شناخته شدۀ ادبیات سهم عمده­ای از تاریخ ادبیات را داراست. به همین دلیل نظریه­پردازانی چون فرای در نوشته­های خود این گونه را مورد مداقه قرار داده­اند و آن را تجزیه و تحلیل کرده ­اند. فرای با توجه به الگوی اسطوره­ای که برای گونه­ های مختلف ادبیات ارائه می­ کند، رمانس را نیز مورد بازنگری قرار داده است. در این نوشته با گذری کوتاه بر تعریف و تاریخچه رمانس در اروپا تلاش شده بر اساس نظریات نورتوپ فرای در مورد گونه­ های ادبی و به ویژه نظریۀ میتوس­ها، الگویی ساختاری برای رمانس ایرانی ارائه گردد. در این جا برای منطبق ساختن الگوی ارائه شده با نمونه ­ای از رمانس ایرانی، سمک عیار انتخاب شده است.
پیشگفتار
همیشه در زندگی دقایق و لحظاتی هست که آدم از فکر کردن به آن­ها لذت می­برد، ساده­ترش این­که قند در دل آدم آب می­ شود. قبولی دانشگاه هم برای من همین طور بود. اما این موضوع شروع راهی بود که آن­قدر هم که می­گفتند ساده نبود. زیاد شنیده بودم که کارشناسی­ارشد که چیزی نیست، چشم بهم می­زنی تمام شده، مدرکت را گرفته­ای. شاید آن­ها قدرت دیگری داشته اند یا چراغ جادویی در جیب! برای من که این­طور نبود. پایان نامه خود بدل شد به جاده­ای که گذشتن از آن خود شد هفت­خوان. از انتخاب موضوع و پذیرفته شدن آن که گذشتم تازه رسیدم به جمع­آوری منابع. مراحل تحقیق و پژوهش هر روز سخت­تر می­شد و در میان مشکلات یکی پس از دیگری رخ می­نمود. مشکلات پایان دادن به این مقطع تحصیلی خود کم نبودکه به ناگاه دست روزگار برگ دیگری ورق زد و مشکلات فردی بدل به قوزی شد روی قوز دیگر.

گله­گذاری دردی را دوا نمی­ کند و همین بس که اکنون این رساله آمادۀ دفاع شد. اما مساله جالب برای من تداخل زندگی شخصی­ام با موضوع پایان نامه­ام بود. در میان گرفتاری­های شخصی رفتن به سراغ رمانس، احساس دوگانه و غریبی در من ایجاد می­کرد. خواندن قصۀ شهسواران و عیاران و سفر با آن­ها به دنیای خیال و گشت و گذار در سرزمین­های ناشناخته لحظاتی پر از خوشی و سبک و بالی در دلم ایجاد می­کرد. روزها به کاری خشک و تکراری مبتلا بودن و شب­ها از قصه­ای به قصۀ دیگر سرک کشیدن؛ حدیث تمام این روزها و ماه­های من بود.

مقالات و پایان نامه ارشد

فرای که جهان را به تمامی بر گردۀ اسطوره­ها می­داند، همدمی شده بود برای دمی آرامش. از آن سو تنگی وقت و زمان خود بدل به اسطوره­ای شده بود برای تحویل پایان نامه . این اسطوره اژدها پیکر هر روزِ روز با شمایلی جدید روبروی من می­ایستاد و نمی­گذاشت لحظه­ای را به آسایش سپری کنم. انگار برگه ­های تقویم نامراد در مسابقات دو سرعت شرکت کرده ­اند و برای گذشتن از خط پایان انقضاء پیاپی از هم سبقت می­گرفتند.

هول­آورتر از این اژدها، کمبود منابع مطالعاتی و تحقیقی بود. انگار همه این گونۀ ادبی را به فراموشی سپرده­اند. شاید چون پایش زیادی در تخیل است و همه در تخیل خود این سرزمین عجایب را بدون مکث و درنگی پیموده بودند. منابع فارسی، بسیار کم بودند و اگر بودند بی­جان. منابع لاتین نیز با آن­که کم نبودند، اما در دست و اختیار نبودند.

باری قرار بر گله­گذاری نبود و قرار این بود تا پایان این پایان نامه لحظۀ خوشی باشد، شاید شبیه به اودیسه زمانی که پای بر سرزمین خود گذاشت.

در این جا جا دارد از استاد گرانقدر جناب آقای بالازاده بخاطر راهنمایی­ها صبر و تحمل و سعۀ صدری که در این مدت در مقابل کاستی­های من از خود نشان دادند تشکر بی ­پایان داشته باشم. امید که تلاش کوچکم باری از دوش ایشان بردارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...