در واقع پادشاهان ایران باستان که خود را دارای فره ایزدی می دانند، نسبت به فرعون و خاقان و قیصر که خدای رومی زمین با رب النوع محسوب می‌شوند، متواضع تر بوده اند.

 

گرچه شاید قدری دشوار باشد اما در صورتی که بتوانیم با نیاکان نیک نهادمان همزاد پنداری کنیم و خود را در شرایط زیست فکری و عرفی آنان قرار دهیم، می بینیم که چاره ای نیست جز آن که پس از احساس عجز و حیرت در برابر طبیعت اسرارآمیز و سرکش، به غار امین اسطوره ها و آیین های بدوی پناه ببریم که به ما می آموزند در برابر مشیت و تقدیر و اراده پیروزمند و تا حدودی خشن الهی سرتسلیم فرود آوریم و به فرامین کاهنان و روحانیان که با ماوراء در ارتباطند گوش فرا دهیم، برای معابد قربانی و نذر کنیم و پادشاهی و سروری نیرومندترینمان را که از حمایت خدا و ینروهای فرابشری و دعای خیر کاهنان برخوردار است ( و بلکه گاه خود کاهن است ) با جان و دل پذیرا باشیم .

 

پس با این حساب، آن چه در زمان ساسانیان در ایران اتفاق افتاد، نتیجه منطقی تطور تفکرات پیشین و پاسخی به نیازها و خواسته های جامعه معاصر خود بوده است :

 

«احکام کیش زرتشتی یعنی اوستای داتیک، مهم ترین منبع بودین و نمادین نظام عصر ساسانی بود. ساسانیان از همان آغاز با تشکیل یک حکومت واحد «شاهنشاهی دینی»، با روحانیان زرتشتی متحد شدند و تمهید همه محاکمه ها و عقود و پیمان ها را به دست روحانیون زرتشتی سپردند؛ به نوعی که به قول اگاتیاس: هیچ امری به زعم ایرانیان وجهه شرعی ندارد، مگر این که یک مُغ آن را تصویب و تصدیق کند. در نظام حقوقی ساسانی، دین و دولت لازم و ملزوم یکدیگر و دو ستون محکم نظم عمومی محسوب می شدند. مضمون عبارت عربی «الدین والملک توأمان»که در بسیاری از منابع عصر اسلامی به عنوان حدیث نبوی یاد شده است، حدیث نبوی نیست و منصوب به اردشیر بابکان است چنان که ابوعلی مسکویه رازی، تمام این عبارت را از عهدنامه اردشیر چنین نقل ‌کرده‌است : واعلموا ان الملک والدین اخوان توأمان، لاقوام لاحد هما الا مصاحبه، لان الدین، اُسّ الملک و عماده.

 

نکته قابل توجه دیگر این است که در تمام دوران جهان باستان، بلکه تا مدت ها بعد هم، اگر چه می توان از مقررات و قوانین مدون و مکتوب سراغ گرفت که در آن به نحوه اخذ مالیات، مجازات و رفع مخاصمات اشاره شده است ، اما در آن ها یا در باب منشاء مشروعیت پادشاه سخنی نیست و یا با همان داستان تکراری حق و حمایت الهی مواجهیم .این بدان معنا است که تفکر تئوکراتیک در بین توده مردم به شکل یک عرف مسلط درآمده است به نحوی که تا ملت ها هیچ عرف معارضی در برابش نیست . یکی از دلایل این عدم تغییر، ثبات بستر زیست فکری، اجتماعی و حقوقی مردم بوده است .چرا که زاویه نگاه به هستی، در نتیجه یکنواخت ماندن ساختار و درون مایه آموزش و همچنین محدودیت آموختن، در جای خود باقی مانده است . یعنی اگر چه به تدریج ابزار زندگی متکامل می‌گردد، اما همچنان جهان نگری فلسفی – حقوقی مسلط، تئوکراتیک است .

 

آن چه تا بدین جا گفتیم، ریشه در اساطیر و توتم ها داشتم تئوکراسی و قدمت و ثبات دو از آهنگ این عرف و فرهنگ است . پس به عبارت یپیشینه تاریخی این نظیره، به قدمت پیشینه تاریخ است .

 

اگر چه دین یهود، از ادیان بزرگ و زنده و تأثیرگذار بوده و هست، اما چون در زمره ادیان کهن به شمار می رود، صحبت از پیشینه تئوکراسی وی را هم شامل می شود. ضمن این که یکی از بارزترین و مهم ترین دوران حاکمیت تئوکراسی، دوران قورن وسطی و حاکمیت کلیساست.

 

پس ترجیح آن است که در ادامه بررسی تاریخی، ‌به این دوره بپردازیم.

 

مبحث دوم : مسیحیت ( اروپا)

 

«آن که پادشاهان را بر انسان ها گماشته، خواستار آن بوده است که مردم آن ها را به سان نایبانش محترم بدارند.«لویی چهاردهم» .»

 

حکومت سلطنتی مقدس است . شهریاران، وزرای پروردگار و نایبان او بر روی زمینند. سوء قصد به آن ها، توهین به مقدسات است . شخص شهریار به دلیل وظیفه ای که بر عهده دارد مقدس است . عنوان منجی به پادشاهان اعطا شده و آن ها را منجی یا قدیسان پروردگار خوانده اند. پادشاهان، قدیسانی هستند که مراسم تدهین مقدس بر ایشان انجام شده ولی حتی بدون این تدهین نیز به دلیل وظیفه ای که بر عهده دارند، مقدسند؛ زیرا نمایندگان مقام الهی و نمایندگان پروردگار برای اجرای معنویات الهی به شمار می‌روند. آن ها آن چه را «ترتولین» ( مدافع مسیحیت در حدود ۱۵۵ تا۲۲۰م) پادشاهی ثانوی می‌نامند در اختیار دارند و این تنها ادامه پادشاهی نخستین یا فرمانروایی پرودگار است . به همین دلیل، وظیفه وجدانی ما اطاعت از فرمان روایان است. بی تردید آن ها نیز به نوبه خود باید قدرت خود را ارج نهند و آن را تنها در جهت منافع عموم به کار گیرند؛ زیرا پروردگار که این قدرت را به آن ها اعطا کرده، از آن ها بازخواست خواهد کرد. ولی حتی اگر بازخواست نیز نکند، باز هم باید وظیفه و مأموریت آن ها را محترم بداریم. باید از شهریاران بدخو و بی انصاف و همچنین از شهریاران بی دین، فرمان بریم، مانند مسیحیان نخستین که از امپراطوران روم فرمان می بردند و آنان را برگزیده پروردگار می انگاشتند که حق فرمانروایی بر تمام ملل را به آن ها اعطا کرده بود.

 

نیروی متعادل کننده قدرت، ترس از پروردگار است . شهریار تنها از او بیم ناک است به ویژه از آن روی که از هیچ کس جز او نباید بهراسد. حکومت سلطنتی، جنبه پدرانه دارد. پادشاه نیز مانند پدری که به خاطر فرزندانش زندگی می‌کند، به خاطر خودش زاده نشده، بلکه به خاطر مردم دنیا آمده است .

 

تنها یک استثنا به فرمان برداری مطلق از فرامین شهریار وجود دارد و آن هنگامی است که فرمانِ او، مخالف با دستورات پروردگار باشد . در این صورت و تنها در این صورت است که گفته روحانیت، مصداق پیدا می‌کند که بیشتر باید از خدا فرمان بُرد تا از مردان خدا… اما شخصیت پادشاه، حتی شخصیت پادشاه بی ایمان، مقدس و روحانی است. الحاد علنی و حتی زجر و شکنجه، اتباع را زا وظیفه اطاعت از شهریار معاف نمی کند و اتباع مجاز نیستند با قهر پادشاهان به مخالفت برخیزند. آنان فقط می‌توانند محترمانه او را نکوهش کنند و یا برای تغییر مرام او، دست به دعا بردارند بی آن که لب به شکایت بگشایند و یا قیام کنند.

 

شهریار را در اتاق کارش مجسم کنید، فرامینی که موجب هماهنگی صاحب منصبانِ عالی رتبه با فرماندهان نظامی، شهرواندان با سربازان، و ساکنان ولایات با نیروهای دریایی و زمینی می شود از آن جا صادر می‌گردد. شهریار، نگاره پروردگار است که در اوج آسمان ها بر تختش نشستند و بر تمام طبیعت، حکم می راند… خلاصه تمام مطالب مهم و با شکوهی که درباره اقتدار سلطنتی گفتیم، برگیرید. ببینید ملت عظیمی را که در یک نفر تجلی یافته. ببینید این قدرت مقدس، مطلق و پدرانه را، ببینید این خرد مرموز را که تنها در سر یک تو محصور است و بر تمامی پیکر دولت فرمان می راند تا نگاره خداوند را در پادشاهان دیده باشید و تصوری از عظمت پادشاهی به دست آورده باشید.»

 

اگر چه این نقل قول از بوسوئه(قرن۱۷میلادی) قدری طولانی شد، اما به راستی آیینه ای است که تمام قامت تئوری تئوکراسی حاکم در قرون وسطی را باز می تاباند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...