کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو


 



خصوصیات شغلی و تعهد سازمانی

اگرچه رابطه خصوصیات متفاوت شغلی و تعهد سازمانی در تحقیقات متفاوت مورد بررسی قرار گرفته است اما هیچ مدل نظری برای توضیح دلیل همبستگی آن­ها در دست نیست. اغلب مطالعات اشاره به کار الدهام و هاکمن دارند. تحقیق “ماتیو و زاجاک ” هم تأیید می­ کند که مشاغل غنی شده، موجب تعهد سازمانی بیش­تر می­ شود. خصوصیات به دست آمده از تحقیقات شامل مهارت، استقلال، چالش و دامنه شغلی است: تنوع مهارت با تعهد سازمانی دارای همبستگی مثبت است. استقلال و تعهد سازمانی رابطه مثبت و بسیار ضعیفی دارند. مشاغل چالش انگیز با تعهد سازمانی به خصوص در مورد کسانی که به رشد شدید نیازمندند رابطه مثبت و قابل توجهی داشته است (Mathieu & Zajac, 2012, p.309).

ج - تاثیر روابط گروهی و رابطه با رهبر بر تعهد سازمانی

در رابطه با تاثیر روابط گروهی و رابطه با رهبر به موارد زیر اشاره شده است(Donald et al, 2013, p.815) :

* انسجام گروه : برخی مطالعات رابطه انسجام گروهی و تعهد سازمانی را مثبت و تعدادی دیگر، رابطه این دو را منفی دانسته ­اند. البته همبستگی حاصل از جمیع تحقیقات مثبت و ضعیف بوده است .

* وابستگی متقابل وظایف : در اغلب مطالعات رابطه وابستگی وظایف با تعهد، مثبت و متوسط گزارش شده است. موریس و استیزر بیان می­دارند که وقتی کارکنان در شرایط وابستگی شدید وظایف باشند از کمک خود به سازمان و گروه­های مرتبط آگاهی خواهند یافت و این خود به تعهد نگرشی به سازمان منجر می­ شود.

* ملاحظه­کاری و ساخت­دهی مدیران : هر دو نوع رفتار مدیران با تعهد سازمانی همبستگی نسبی و مثبت دارند. البته تحقیقات نشان می­ دهند که این رابطه توسط عواملی از قبیل محیط کاری و خصوصیات پایین دستان تعدیل می­ شود.

* ارتباطات رهبر: چگونگی ارتباطات رهبر با تعهد سازمانی ، همبستگی قوی و مثبت دارد. بدین معنی، مدیرانی که ارتباطات به موقع و صحیحی ایجاد می­ کنند موجب تقویت محیط کار و تعهد بیش­تر کارکنان می­گردند.
رهبری مشارکتی نیز با تعهد سازمانی همبستگی مثبت دارد. در محیط­های غیرقابل پیش ­بینی تاثیر مدیریت مشارکتی بر تعهد سازمانی بیش­تر می­ شود.

د- ویژگی­های سازمان و تعهد سازمانی

در تعدادی از مطالعات ، میان اندازه سازمان و میزان تعهد سازمانی همبستگی معنی­دار ملاحظه شده است. اشاره می­ شود که در سازمان­های بزرگ امکانات ترفیع بیش­تر است و این امر به تعهد سازمانی می­انجامد. اما این مسأله توسط تجزیه و تحلیل متا تأیید نشده است .

موریس و استیزر چنین اظهار می­دارند که استنباط کارمند از عدم تمرکز با میزان مشارکت واقعی رابطه داشته و به وسیله درگیرشدن در سازمان تعهد بیش­تری نسبت به سازمان پیدا می­ کند. اما این ادعا نیز توسط تجزیه و تحلیل متا مورد تأیید قرار نگرفته است (Mcfarland&Harry 2012, p.629) .

- وضعیت نقش و تعهد سازمانی

در تحقیقات انجام شده وضعیت نقش را از طریق تضاد نقش، ابهام نقش و تعدد نقش اندازه ­گیری کرده ­اند. براساس مطالعات مودی و همکاران  وضعیت نقش یکی از مقدمات ایجاد تعهد است. تحقیق ماتیو و زاجاک نیز این مساله را تأیید می­ کند. یکی از فرض­ها در این مورد این است که وضعیت نقش ناشی از ادراک حاصل از محیط کاری است. اما مسأله ­ای که روشن نیست این است که آیا رابطه بین وضعیت نقش و تعهدسازمانی مستقیم است و یا توسط متغیرهای دیگری از جمله رضایت شغلی و فشارهای شغلی تحت تأثیر قرار می­گیرد(Donald et al, 2013, p.815). و هم­چنین آلن و ما­یر عوامل مؤثر بر تعهد سازمانی را به سه دسته ویژگی­های فردی، ویژگی­های سازمانی و تجارب کاری  تقسیم کرده ­اند

Job Satisfaction - رضایت شغلی

Oldham & Hackman

Maurice & Stiser

Mowday et al

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1400-03-05] [ 04:04:00 ق.ظ ]




با توجه به اهمیّت موضوع و تاثیر تعهد سازمانی بر بازده کار سازمان­ها، به بعضی عوامل موثر در پیدایش تعهد سازمانی اشاره می­گردد (Mcfarland & Harry,2012, p.630).

۱ ) هر چه فرد در شغل محوله دارای سطح بالاتری ازمسئولیت، استقلال و شغل مورد علاقه و غیر تکراری باشد، تعهد سازمانی بیش­تری ابراز می­دارد. در مقابل، فرصت­های ارتقای شغلی کم­تر، تنش بیش­تر و ابهامات مربوط به شغل تمایل به نشان دادن سطح پایین­تر تعهد را به وجود می­آورد.

۲ ) هر چه امکان یافتن شغل بهتری برای فرد وجود داشته باشد، مطلوبیت چنین جایگزین­هایی سبب پیدایش تعهد فردی کم­تری می­گردد.

۳) کارکنان مسن­تر و آنان که دارای سابقه­ی کار هستند و آن­هایی که از سطح بازده کاری خویش راضی­اند، به گزارش سطوح بالاتر تعهد سازمانی نسبت به دیگران گرایش دارند.

۴ ) افرادی که از سرپرستان خود و عدالت ارزشیابی بازده کاری خویش رضایت بیش­تری دارند و احساس می­ کنند که سازمان در زمینه مسایل رفاهی به آنان توجه بیش تری دارد ، سطح تعهد بالاتری دارند.

۵ ) هرچه مشارکت کارکنان در تصمیم ­گیری­ها زیادتر باشد، تعهد سازمانی بیش تر می­ شود.

علاوه بر این عوامل مودی چهار ویژگی را به عنوان عوامل مؤثر بر تعهد عاطفی می­داند (طالب پور،52:1390):

1-ویژگی­های شخصیتی:

مانند نیاز به کسب موفقیت طی سالیان متمادی محققین علم رفتار مشاهده کردند بعضی از مردم نیاز شدید به توفیق دارند در حالی­که عده­ی دیگر چندان هم دنبال آن نیستند. هم­چنین بین زنان و مردان مقدار تعهد متفاوت است. در این رابطه تحقیقی نشان داد که زنان تعهد عاطفی بیش­تری از مردان دارند.

2- ویژگی­های ساختاری:

مثل جلب مشارکت افراد در فرایند تصمیم ­گیری یا استفاده از تشکیلات خشک و بی­روح که یک دیدگاه سنتی است و در آن بر نقش­ها، سیاست­ها و روابط رسمی سازمان تأکید می­ شود این نوع ساختار انعطاف ناپذیر و دارای الگوی مکانیکی است که از عمده­ترین مشخصات آن دیوان­سالاری و تکنولوژی می­باشد.

3- ویژگی­های شغلی:

مثل برخورداری از یک شغل غنی و تقویت شده که معمولاً با هدف بالا بردن محتوای انگیزشی شاغل از طریق زمینه­سازی برای کشف توانایی­های کارکنان انجام می­گیرد، در این رابطه از دو مکانیسم اصلی غنای افقی و غنای عمودی استفاده می­ شود.

4- تجربیات کاری:

این ویژگی با ارائه برآورد از انتظارات شغلی بر تعهد عاطفی تأثیر می­گذارد.

2-1-17) نتایج و پیامدهای تعهد سازمانی

حال که تا حدودی تعریف و عوامل مؤثر در پیدایش تعهد سازمانی مطرح گردید، به آثار آن بر چند جنبه از رفتار کاری کارمندان اشاره می­گردد (ساروقی، 78:1392):

  • میزان غیبت و ترک شغل افرادی که دارای احساس تعهد بالاتری هستند، پایین­تر است.
  • اشخاصی که دارای تعهد بیش­تری هستند، کم­تر به جستجوی شغل دیگری می­پردازند.
  • تعهد سازمانی با تلاش و عملکرد ارتباط دارد. یعنی هر چه تعهد کارمندان نسبت به سازمان خود بیش­تر باشد، تلاش آنان برای بهتر انجام دادن کار بیش­تر است.

نکته مهم دیگر این است که رضایت شغلی که عبارت از نگرش­های مثبت یا منفی فرد نسبت به شغل خویش است، با تعهد سازمانی تفاوت دارد و رابطه­ علت و معلولی بین آن­ها وجود ندارد. زیرا مشاهده شده است که گاهی شخص کارش را دوست دارد، اما از سازمانی که او را استخدام کرده، متنفر است و بر عکس ممکن است از شغلش متنفر باشد، اما نسبت به سازمان خود احساس وفاداری قوی داشته باشد. بنابراین برای حفظ و ادامه­ی سطوح بالای رضایت شغلی، باید این احساسات و گرایش مثبت به کل سازمان تعمیم داده شود. تحقیقات نشان می­دهد کارکنانی که متعهد­ترند عملکرد شغلی بالاتر، نارضایتی شغلی کم­تر، رفتار اخلاقی­تر، تمایل کم­تر به ترک سازمان، استرس کم­تر و تابعیت سازمانی بیش­تری دارند. کارکنان وفادار منافع بی­شماری را نصیب سازمان می­سازند. وجود وفاداری سازمانی موجب می­ شود گروهی کارمند متخصص و ماهر در سازمان گرد ­هم آیند و این اجتماع کارکنان مجرب بزرگ­ترین گنجینه برای سازمان است. وقتی احساس تعلق و وفاداری سازمانی وجود داشته باشد محیطی صمیمی و آشنا در سازمان به وجود می­آید.در چنین محیطی فعالیت­های گروهی به خوبی و با سرعت پیشرفت می­نمایند (اوتس؛1390).

Job Satisfaction - رضایت شغلی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:03:00 ق.ظ ]




تعریف سکوت سازمانی

افراد در سازمان اغلب دارای ایده­ها، نظرات و اطلاعاتی برای ارائه روش­های سازنده در بهبود کار و سازمان خود هستند. این کارکردها، بیان کننده مفهومی به نام آوای سازمانی هستند. برخی افراد این ایده­ها را ارائه و برخی دیگر تمایلی به ارائه ایده­ها، نظرات و اطلاعات ندارند و سکوت می­ کنند که موریسن و میلیکن[1]  آن را سکوت سازمانی نام نهاده­اند (افخمی اردکانی و خلیلی صدرآباد، 68:1391). آن­ها سکوت سازمانی را به عنوان یک پدیده جمعی و تمایل کارکنان برای افشا نکردن نظریات و نگرانی­هایشان نسبت به مسائل و مشکلات سازمانی به خاطر ترس از عکس­العمل­های منفی یا مورد بی­توجهی قرارگرفتن، تعریف کرده ­اند. هم چنین بیان می­ کنند زمانی که بیش تر افراد در سازمان ترجیح می­ دهند تا نسبت به مسائل سازمانی سکوت پیشه کنند، سکوت تبدیل به پدید­ه­ای جمعی می­ شود که به آن سکوت سازمانی می­گویند (شجاعی، 52:1391).

سکوت فقط به معنای سخن نگفتن نیست بلکه می ­تواند به معنای ننوشتن، حاضر نشدن، نشنیدن و نادیده گرفتن هم باشد. هم چنین سکوت شامل صحبت یا نوشته­ای بدون اعتبار و سندیت است. علاوه براین خاموش­سازی می ­تواند اشاره به ساکت­کردن، سانسور، بازداری و سرکوب، حاشیه­نشین­سازی، ناچیزشماری، محرومیت و دیگر شکل­های تخفیف و کاستن داشته باشد. تعاریف اولیه سکوت این واژه را معادل وفاداری در نظر می­گرفتند و بیان می­کردند که بیان نکردن نگرانی­ها و نظرات در واقع چیز اشتباهی نیست اما تحقیقات جدید نشان می­ دهند که جو سکوت در سازمان­ها می ­تواند منجربه ستاده­های نامطلوب سازمانی شود (Aylsworth, 2010,p.317).

سکوت سازمانی پدیده‌ای است که در آن کارکنان سازمان به علل مختلف از اظهار نظر در مورد مسائل سازمان خودداری کرده و سکوت اختیار می‌کنند. سکوت یک علامت بسیار مهم بیماری، استرس، پیری، افسردگی و یا ترس در سازمان به شمار می‌رود و مدیران باید در اولین فرصت عامل آن را ردیابی و برطرف نمایند. بی­توجهی به این موضوع می‌تواند سبب اتفاقات وخیم­تر و حتی مرگ سازمان شود (Pinder & Harlos, 2011,p.230).

تصویر مرتبط با افسردگی در روانشناسی Psychological depression

برینسفیلد[2]  بیان می­ کند که سکوت کارکنان پدیده­ای است مسری، چند بعدی، قابل اندازه ­گیری و بطور معناداری با دیگر پدیده­های سازمانی در ارتباط است (Zehir & Erdogan, 2011, p.337).

ون­دین[3] و همکاران  این تعریف را از سکوت سازمانی ارائه داده­اند: خودداری عمدی کارکنان از بیان عقاید و نظرات و اطلاعات مربوط به کار (Maria, 2011, p.223).

اگر چه سکوت سازمانی بطور کلی به عدم ابراز ایده­ها، اطلاعات و نظرات کارکنان بطور عمدی اطلاق می­گردد، اما با توجه به انگیزه­هایی که در کارمند برای سکوت وجود دارد، ماهیت آن متفاوت خواهد بود. برخی اوقات رفتار سکوت می ­تواند به دلیل تسلیم بودن فرد نسبت به هر شرایطی، گاهی به دلیل ترس و وجود رفتارهای محافظه کارانه و برخی اوقات نیز به منظور ایجاد فرصت برای دیگران و اظهار عقاید آن­ها باشد (Tulubas & Celep, 2012, p.1223). افرادی که ایده­ها، نظرات و اطلاعات خود را نتوانند بیان کنند و سکوت پیشه کنند اغلب دچار استرس، اضطراب، نارضایتی و افسردگی شده و نهایتاً علاقه به کار و تعهد شغلی آن­ها کاهش می­یابد و این عوامل سبب ترک شغل آن­ها می­ شود (Perlow & Repenning, 2012, p.201).

سنج[4] جو سکوت را این­گونه بیان می­ کند: سازمان­ها در حالتی مانند “شیوه تفکر سیلو مانند” فعالیت می­ کنند که در آن افراد تمایل دارند تا مشکلات را در حوزه وظیفه ­ای خود حل و فصل کنند و تعاملات موجود میان بخش­های مختلف را نادیده می­گیرند. بنابراین افراد دوست دارند تا درباره این موضوعات فقط در خلوت خود به بحث بپردازند. سنج ادامه می­دهد که چون برخی از مدیران مدت­های مدیدی را در محیط­هایی سپری کرده ­اند که ترس و تهدید و سکوت، هنجارهای غالب بوده ­اند. بنابراین نمی­توانند گزینه دیگری را غیر از این موارد تصور کنند. این فضای محدود برای صادق بودن نسبت به مسائل سازمانی منجربه ساکت ماندن، تقویت نارضایتی­های موجود و بوجود آمدن هنجارهای ایجاد سکوت برای افراد تازه وارد می­ شود (Dimitris & Vakola, 2013, p.9).

[1] Morrison & Milliken

[2] Berinsfild

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 04:01:00 ق.ظ ]




سازمان‌های یادگیرنده و دانشی

 

طی ١٠ سال گذشته، عوامل اقتصادی، اجتماعی و فناوری متعدد به طور فزاینده­ای تشدید و موجب تغییر کلی محیط کار شده ­اند. این تغییرات چنان سریع اتفاق افتاده و رقابت نیز چنان زیاد شده است که سازمان‌های دایناسوری عظیم با مغزهای کوچک رشد یافته در قرن بیستم، نمی­توانند در دنیای جدید قرن بیست ویکم داوم بیاورند­. هریسون اون (1991) در کتاب خود با عنوان “ببرسواری: انجام کسب و کار در دنیای در حال تحول” می­نویسد: “زمانی وظیفه­ی اصلی کسب وکار، سودآوری و تولید محصول بود. اکنون وظیفه­ی اصلی کسب و کار تبدیل شدن به سازمان یادگیرنده­ی اثربخش از تغییرات رخ داده است (Owen, 1991). این بدان معنی نیست که سود و محصول، دیگر مهم نیست بلکه بدین معناست که بدون یادگیری مستمر دستیابی به آن‌ ها ناممکن خواهد بود". به طور خلاصه، تغییرات عوامل خارجی مستلزم انطباق یا انقراض سازمانی هستند و تنها شرکت‌هایی که بتوانند خود را به نیروی محرکه­ی هوشمندتر

عکس مرتبط با اقتصاد

و کارآمدتر در برابر تغییرات، تبدیل کنند، در هزاره­ی نوین موفق خواهند بود. همان طور که یکی از پیشگامان سازمان‌های یادگیرنده به نام رجینالد ریوانز[1] (١٩٨2) اشاره می‌کند: “یادگیری در درون سازمان باید مساوی یا بیشتر از تغییر خارج از سازمان باشد، در غیر این صورت سازمان میمیرد” (Revans, 1982). در نتیجه، سازمان‌هایی که سریع­تر یاد می­گیرند، با سرعت بیشتری خود را با شرایط محیطی تطبیق داده و مزیت­های استراتژیک چشمگیری را در دنیای کسب و کار به دست می­آورند. سازمان یادگیرنده­ی نوین قادر است که نبوغ جمعی افراد خود را در سطوح فردی، گروهی و سازمانی پرورش دهد. این قابلیت که با شرایط سازمانی، فناوری، مدیریت دانش و توانمندسازی افراد عجین می­ شود، سازمان‌ها را قادر میسازد تا از تبعات منفی رقابت به دور باشند. هشت عامل مهمی که دنیای کسب و کار را تغییر داده و یادگیری سازمانی گسترده را در قرن بیست و یکم اجتناب ناپذیر خواهند نمود، به شرح زیر هستند

آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

١. جهانی سازی و اقتصاد جهانی

  1. فناوری
  2. تحول اساسی دنیای کار
  3. نفوذ فزاینده‌ی مشتری
  4. پیدایش دانش و یادگیری به عنوان دارایی­ های عمده­ی سازمانی
  5. تغییر نقش‌ها و انتظارات کارکنان
  6. تنوع و تحرک نیروی کار
  7. تغییر و آشوب‌های در حال گسترش

این ضرورت­ها باعت شد تا در اوایل دهه­ ١٩٩٠، تعدادی از سازمان‌ها فرایند تبدیل شدن به سازمان یادگیرنده را آغاز کنند. شرکت­هایی چون کورنینگ، فدرال اکسپرس، فورد، جنرال الکتریک، موتورولا و پسیفیک بل در آمریکا، شرکت­های آ.ب.ب، رور و شیرنس استیل در اروپا و شرکت‌های سامسونگ و هواپیمایی سنگاپور در آسیا را می­توان جزو اولین پیشگامان موفق این دهه نامید. این شرکت­ها دریافتند که گسترش همکاری، یادگیری­های سازمانی وسیع و بهبود خدمات و محصولات ناشی از آن بهترین راه حفظ بقا و موفقیت است. چراکه انتظارات و انتخاب­های مشتریان شرکت­ها

را مجبور می­ کند تا به طور مستمر راه­های جلب رضایت مشتری را یاد بگیرند و تغییرات سریع و مداوم در مهارت­ هایی که کارکنان نیاز دارند، آن‌ ها را به اجبار به سازمان‌هایی یادگیرنده مبدل خواهد کرد. سازمانی که قادر باشد تمام این

عوامل را کنترل نموده و به نحوی نظام­مند موجب هم­افزایی آن‌ ها گردد، مسیر موفقیت را برای صعود به مرحله­ی بعدی زندگی سازمانی که همان یادگیری است، بپیماید. آنچه افراد و سازمان‌ها برای بقا و موفقیت باید بیاموزند چیزی جز دانش جدید و مرتبط نیست (رادینگ، 1383).

[1]. Reginald Revans.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:59:00 ق.ظ ]




با وجود آنکه دانش به آسانی قابل اندازه گیری نیست، سازمان‌ها بایستی دانش را به منظور دستیابی به مزایایی که از مهارت‌ها، تجارب و دانش ضمنی کارمندان در سیستم و ساختارشان، قابل اکتساب است، به طور مؤثر مدیریت کنند (Hung et al, 2005). بدلیل اینکه اغلب تعاریف ارائه شده از سوی پژوهشگران بیشتر بر پایه زمینه‌ها و علایق شخصی آنان بوده است، لذا یکی از مهمترین چالش‌های شناسایی شده، توانایی فهم مدیریت دانش و اهداف آن است  (Pina et al, 2013). دیدگاه‌های متفاوت در مفهوم دانش می ­تواند به تعاریف متفاوت مدیریت دانش منجر شود و بنابراین جای تعجب نیست که نتایج مورد انتظار مدیریت دانش نیز، به صورت متفاوت تعریف شده‌اند. در همین راستا، برخی از تعاریف مدیریت دانش برگرفته از مطالعات پیشین در جدول 2-1 نشان داده شده است.

 

جدول2- 1 تعاریف مدیریت دانش طی 15 سال اخیر (Wallace et al, 2011)

تعریف پژوهشگر
کسب دانش مناسب برای افراد مناسب در زمان مناسب جهت تصمیم ­گیری دقیق آن‌ ها می­باشد. پتراش (1996)

شامل تشخیص و تجزیه و تحلیل دانش مورد نیاز و در دسترس، و برنامه ­ریزی و کنترل فعالیتهایی جهت

توسعه سرمایه‌های دانشی به منظور دستیابی به اهداف سازمان می‌باشد.

مکینتاش (1996)
هنر خلق ارزش بوسیله بکارگیری سرمایه‌های فکری است. اسویبی (1998)

بر دانش بعنوان عامل تعیین کننده تمرکز می­ کند و شامل فعالیت­هایی است که استفاده بهینه و توسعه دانش را

در حال حاضر و آینده هدف­گذاری می‌کند.

اسپک و اسپیکروت (1997)
فرایند مدیریت سیستماتیک و فعالانه منابع دانش در سازمان است. لائودون و لائودون (2002)

رسمی کردن دسترسی به تجربیات، دانش­ها و مهارت ­ها به منظور خلق توانمندی­های جدید، توانمندسازی

عملکرد بهتر و افزودن ارزش برای مشتری است

باکمن (1999)
نوعی تکنولوژی اطلاعاتی که بصورت یک سیستمی برای پشتیبانی از دانش و فعالیت­های مرتبط با کسب و کارها (سازمان‌ها) طراحی شده، و می ­تواند مواردی نظیر سیستم­های پشتیبانی از تصمیم، بانک­های اطلاعاتی، ویدئو کنفرانس­ها، کارهای کامپیوتری، اینترنت، سیستم­های شایستگی و غیره را شامل شود. باتلر (2003)، داونپورت و پروساک (1998)، لیندگرن (2002)، استنمارک (2002)

رویکردی ساخت یافته است که رویه‌های را برای شناسایی، ارزیابی و سازماندهی، ذخیره

و بکارگیری دانش به منظور تأمین نیازها و اهداف سازمان بر قرار می‌سازد.

داونپورت و پروساک (1998)
فرایندهای ایجاد و خلق دانش ، اعتبار بخشیدن به دانش، شکل بخشیدن و توزیع دانش، و کاربرد عملی آن در سازمان می‌باشد. بات (2000)
فرایند انتقادی دانش در جهت برآورده کردن نیازهای موجود در جهت شناسایی و استخراج دارایی‌های دانشی موجود گردآوری شده و توسعه فرصتهای جدید می‌باشد کوینتاس، لفر و جونز (1997)
مجموعه ای از فعالیت­های منظم و سیستماتیک سازمانی که جهت دست­یابی به ارزش بزرگتر از طریق دانش در دسترس (کلیه تجربیات و آموخته‌های افراد یک سازمان و کلیه اسناد و گزارشها در داخل یک سازمان)، صورت می‌پذیرید. مرویک (2001)
با کشف و ارتقاء دارایی دانش یک سازمان، با دیدگاهی که پیش برنده اهداف سازمان است مرتبط می‌شود. داونپورت و پروساک (1998)
فرایند خلق، ارزشگذاری، نشر، توزیع و کاربرد دانش است. بات (2002)
فعالیتی معطوف به اتخاذ استراتژی و راهی برای مدیریت سرمایه‌های فکری انسان­محور است. آدام و مک­کریدی (1999)
اساساً حول محور بهبود، نوآوری و نیل به اهداف دور می‌زند. سالیس و جونز (2002)
رویکردی منظم جهت کشف، فهم و استفاده از دانش، جهت ایجاد ارزش است. اودل (1996)

مدیریت دانش در سازمان، فرآیندی تخصصی، منظم و سازمان یافته برای ایجاد،

سازمان دهی، حصول، به کار گیری، به اشتراک گذاردن و تجدید دانش صریح و ضمنی کارمندان در جهت

افزایش عملکرد سازمانی و خلق ارزش است.

آلی (1997)، اگبو، هاری و رنوکاپا (2005)، راگلز (1998)، ویگ (2000)

ایجاد، تجدید و به کارگیری منظم، روشن و عمیق دانش، در جهت حداکثر نمودن مزایای

سرمایه گذاری در دانش و بازده دارایی‌های آن است.

ویگ (1997)

فرایند تسخیر مجموعه از مهارت‌های یک شرکت در هر قسمتی که می توان آنرا دریافت نمود

و توزیع کردن آن در هر قسمتی از سازمان که می تواند عملکرد سازمانی را توسعه بخشد .

هیبارد (1997)
کنترل و مدیریت شفاف دانش درون یک سازمان، در جهت نائل شدن به اهداف سازمانی است. اسپک و اسپیکروت (1997)

رسمی­سازی و دستیابی به تجارب، دانش و مهارتی که قابلیت‌های جدید و عملکرد بالاتری را ایجاد نموده

و مشوق نوآوری است و ارزش از دیدگاه مشتری را افزایش می­بخشد.

باکمن (1999)

فرایند کمک به سازمان‌ها برای کشف، انتخاب، سازماندهی، پخش و تبادل اطلاعات و تجارب

به نحو موفقیت آمیز، برای فعالیت‌هایی همچون حل مسئله، یادگیری فعال،

برنامه ریزی راهبردی و تصمیم‌گیری است.

گوپتا، لیر و آرونسون (2009)

ایجاد، استخراج، انتقال و ذخیره­سازی دانش و اطلاعات به منظور طراحی سیاست بهتر، تغییر فعالیت

و هدف­گیری نتایج است .

هورویچ و آرماکاست (2010)

مدیریت سیستماتیک دانش سازمانی که شامل فرایند‌های خلق، گردآوری، سازمان دهی،

ذخیره سازی، پخش و استفاده از دانش برای ایجاد ارزش تجاری و دستیابی به مزیت رقابتی می باشد .

چانگ و چوی (2005)
تغییر داده به اطلاعات و سپس اطلاعات به دانش است.

هالت (2003)، ییم، کیم، کیم و کواک (2004)، جانسن،

اولایسن و اولسن (2002)، گات­اسچالک (2010)

 

تحلیل تعاریف ارائه شده نشان می­دهد که بسیاری از آن‌ ها در یک مورد دارای شباهت می­باشند و آن اینکه مدیریت دانش منجر به بهبود عملکرد سازمانی می­گردد. به عبارتی، از تعاریف جدول 2-1 یک چنین برمی­آید که اگر کوشش‌های مدیریت دانش به صورت منظم و متفکرانه انجام، شود؛ سازمان را در برنامه‌ریزی راهبردی خود توانا خواهد ساخت، کارایی و نوآوری را بهبود خواهد بخشید، فرایند تصمیم ­گیری و حل مسایل را بهبود می­دهد، ارزش بهتری برای سازمان و مشتریان ایجاد کرده و عملکرد سازمانی را به صورت منظم، افزایش میدهد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:57:00 ق.ظ ]