کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو


 



از قرن دوم هجری بخشی از اندیشه ی سیاسی در زمینه حکمت عملی متأثّر از متون ایرانیان پیش از اسلام در زمینه آداب ملوک و آیین کشورداری شکل گرفت و کتاب هایی با عنوان سیرالملوک یا سیاست نامه در تداوم اندرزنامه های دوره ساسانی تالیف شد. حکمت عملی مطرح در سیاست نامه ها، مجموعه ای از میراث علمی و الگوهای عملی و تجارب تاریخی گذشتگان است که سیاست نامه نویسان ـ که اغلب از کارگزاران دیوانی و درباری بودند ـ اصلاح عملکرد پادشاهان و در نهایت اصلاح و بهبود اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه بود.

مملکت داری و آیین شهریاری برای رسیدن به جامعه ای آرمانی و انسانی از دیربار در سرزمین کهن ما رونق و روایی ویژه داشته است. ضرورت برقراری امنیت و آسایش و عدالت اجتماعی همراه با مدیریت و سیاست مملکت داری در چنین سرزمینی که از دیرباز بر اساس حکومت سلطنتی استوار نبوده است . وجود حکومتی نیرومند را بر اساس دو محور داد و خرد بایسته و شایسته گردانیده است. یکی از منابعی که برای آشنایی بیشتر و شناخت روشن تر تاریخ و فرهنگ درخشان و دیرینه سال ایران و هم دریافت نکته های تازه و ماندگار آداب و رسوم هنر و آیین مملکت داری ایرانیان می توان معرّفی کرد ، آثار ادبی وزین است . آثار ادبی که با گذشت اعصار نه تنها غبار قدمت در رخسارشان ننشسته بلکه هر روز بیشتر از دیروز خودنمایی می کنند و به عنوان بخشی جدایی ناپذیر از داشته های فرهنگ غنی ایرانی به چشم می آیند. چه بسا که بسیاری از آیین های شکوهمند و برجسته شهریاران خوب و بد و دستورالعمل شاهان و داد و بیداد در لابه لای این اسناد منثور و منظوم نهفته است. در این اسناد مبانی حکومت به گونه ای ظریف و دقیق در برابر چشم بینا و گوش شنوا قرار می گیرد، تا درسی باشد بر آنانی که می خواهند بر مردم حکم رانند.

در پایان نامه حاضر تلاش گردیده آثار استاد سخن سعدی شیرازی در حدّ توان مورد بررسی قرار گیرد البتّه از لحاظ آیین مملکت داری و حکومت گزاف نگفته ایم اگر علّت انتخاب آن را مقبولیّت مطالب سعدی در بین عوامّ و خواصّ بگوییم. اگر پیرمرد شبان بی سواد در دامنه کوه گوسفند چرانی می کند به زبان سعدی سخن می گوید و به این بیت تمثّل می جوید:         

«گوسفند از برای چوپان نیست                      بلکه چوپان برای خدمت اوست»

و یاکفش دوز عوام بازاری چون سخن از کفش تنگ به میان می آید می گوید:

«تهی پای رفتن به از کفش تنگ»                           (دبیر سیاقی،1380، ص 355)

دردمند هجران کشیده ای که می خواهد دردهای درونی خویش را با بیانی رسا به زبان آورد جز این چه می گوید:

شب فراق که داند که تا سحر چند است؟                      مگر کسی که به زندان عشق دربند است

(خطیب رهبر ، 1370 ،غزل60،ص92)

دانشمند بلند نظری که سالیان دراز عمر خود را به تجربه و آزمون صرف کرده است، پخته تر و رسیده تر از این عبارت چه می گوید: «هر که با بدان نشیند نیکی نبیند»، «هر چه زود برآید دیر نپاید» و …

عارف پخته ای که سراسر جهان را اعضای یک پیکر می داند جوهر فکر خود را در گفتار شیخ می یابد:

«بنی آدم اعضای یکدیگرند                                              که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار                                                 دگر عضوها را نماند قرار»

(خطیب رهبر، 1373،ص79)

و بالاخره

مرد سیاست پیشه ی کارآزموده برای اخلاق و مملکت داری گفتار استاد را باز می خواند:

«مزن تا توانی بر ابرو گره                                                       که دشمن اگر چه زبون دوست به

اگر پیل زوری و گر شیر جنگ                               به نزدیک من صلح بهتر که جنگ

چو دست از همه حیلتی بر گسست                                               حلال است بردن به شمشیر دست

نخواهی که ضایع شود روزگار                                         به ناآزموده مفرمای کار

سواری که بنمود در جنگ پشت                               نه خود را که نام آوران را بکشت

دو کس پرور ای شاه کشور گشای                                                یکی اهل رزم و دوم اهل رای»

(دبیرسیاقی،1380،ص212)

«باری از کوچکترین کودک دبستان که تازه لب باز می کند تا بزرگترین پیر سالخورده که در عالم عشق حق و فناء به سر می برد، همگی زیر نفوذ ادبی و در سایه ی افکار آن گوینده بزرگوارند».

(همایی، جلال الدین، 1369، صص 366-366)

آری سعدی یک نفر بود امّا به چند زبان سخن رانده و سحر کلامش در جان ها اثر نموده و یادگار و ماندگار مانده است در پایان نامه ی حاضر تلاش شده در حدّ توان گوشه ای از هستی لایتناهی و قطره ای از اقیانوس معرفت شیخ توضیح داده شود . «تا چه قبول و افتد و چه در نظر آید.»

مقالات و پایان نامه ارشد

1-1- بیان مسأله

حکومت و کشورداری و آیین شهریاری برای رسیدن به جامعه ای ایده آل و آرمانی و انسانی از دیرباز در سرزمین کهن ما رونق ویژه ای داشته است. شیخ اجل سعدی شیرازی به عنوان شاعری توانمند و نویسنده ای زبر دست که قسمت اعظم از زندگی حدوداً یک سده خویش را در سفربوده وهمچنین از روزگار تولددر خانواده ای که نشست وبرخاست با دربار داشته ، باسواد بودندوبه قول خود سعدیهمه قبیله ی من عالمان دین بودندونظر به اینکه عموم نوشته های سعدی ( علیهِالرَحمـة) نکات حکمت آمیز در قالب داستان وپند واندرز بوده وقسمتهای قابل توجّهی از آثار خویش را نیز به آیین حکومت ومملکت داری اختصاص داده است . از جمله در باب اول گلستان ،در سیرت پادشاهان به تفصیل در این باب سخن رانده برای مثال:

«انوشیروان عادل گفت: از روستائیان نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود ودهخراب نگردد و گفت: بنیاد ظلم در جهان اوّل اندکی بوده است هر که بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده

«اگر ز باغ رعیّت ملک خورد سیبی                                   برآورند غلامان او درخت از بیخ

به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد                         زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ»

(خطیب،1373 ،ص105)

همچنین در باب اول بوستان اشاره دارد به فضیلت خردمندی و بخشایندگی امرا که هر پادشاهی باید این خصایص را داشته باشد. دو صفت بخردی و بخشایش باید در وجود پادشاه مستحکم و استوار باشد تا بتوان در اقلیم وی زندگی کرد.

«طبیعت شود مرد را بخردی                                            به امید نیکی و بیم بدی

گر این هر دو در پادشه یافتی                                  در اقلیم و ملکش بنه یافتی

که بخشایش آرد بر امیدوار                                              به امید بخشایش کردگار ».

(خزائلی،1381،ص68)

تلاش گردیده با مطالعه وجمعبندی موارد مربوط ببنیم چه آیینهایی حکومتی درآثار سعدی بیان گردیده وچه مقدار مدنظرقرار گرفته است.

2-1- پرسش اصلی تحقیق

نظریه های شیخ اجلّ سعدی شیرازی درباره ی آیین حکومت و مملکت داری چیست و با وجود مطالعات و تحقیقات انجام یافته در طول اعصار دچار چه تغییراتی گشته است؟

3-1- پیشینه تحقیق

در آثار ارزشمند زبان و ادبیّات فارسی نکاتی در خصوص مدیریّت و سیاست در آثار سعدی مورد کنکاش قرار گرفته از جمله آقای دکتر دبیر سیاقی در مقاله ای تحت عنوان «آیین کشورداری و سیاست در آثار سعدی»موارد قابل استفاده ای را بیان نموده اند و نکاتی را مورد توجّه و توضیح قرار داده اند از جمله ناپسند داشتن گزند دیگران ، مصلحت اندیشی سعدی در سیاست و نیز جناب آقای منوچهر مظفرّیان درمقاله ای تحت عنوان «آیین مدیرّیت در نظر سعدی» نکات جالب و ارزنده ای را بیان نموده اند «سر فصل برنامه ی مدیریت سعدی، عدالت و رفاه خلق است این مضمون آسمانی در آثار سعدی جای آشکاری دارد (ذکر جمیل سعدی1373،ص229)همچنین آقای عبّاس رنجبر کلهرودی در مقاله ای تحت عنوان مدیرّیت و جلوه های آن در آثار سعدی (اندیشه های مدیریّت ایرانی،انتشارات جهاددانشگاهی ،تهران 1383)به توضیح موارد مربوط در این خصوص پرداخته است.

با این همه باید بیان داشت در هیچ یک از تحقیقات انجام یافته به طور کامل در خصوص آیین حکومت و مملکت داری سخنی به میان نیامده و وجود تحقیقی جامع و کامل جهت استفاده علاقه مندان ضرورتی است انکار ناپذیر که تحقیق حاضر در راستای این مهم فراهم گردیده است.

4-1- اهداف تحقیق

هدف اصلی این تحقیقمشخص نمودن موارد مربوط به حکومت و آیین کشورداری در آثار سعدی شیرازی است تا با بررسی آنها و بیان موارد مربوط وضعیت آن زمان را با عصر امروزین مقایسه نموده ، دگرگونیهای انجام یافته را ملاحظه نمود.

5-1- روش تحقیق

مطالعه از نوع توصیفی و تحلیل محتوی است که با مراجعه به اسناد و کتب استاد سخن سعدی شیرازی از جمله کلّیّات ،گلستان ، بوستان ، غزلیّات ، قصایدو نصیحـة الملوک و نیز پایان نامه ها، سایت های اینترنتی،

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1399-10-19] [ 02:09:00 ب.ظ ]




1- بیان مسئله تحقیق

روایت­ها وجود دارند؛ هرجا انسان باشد، روایت هم هست و ­هیچ­ مردمی هرگز و در هیچ­کجا بدون روایت وجود ندارند (آسابرگر، 1380:32). جهانی بودن عرصه ­های روایت، از وجود عناصری ­حکایت می­ کند که ­در تمامی ­روایت­ها از هر فرهنگ و ملیّتی، می­توان آنها را یافت. نخستین ­بار صورتگرایان ­روسی به مفهوم روایت توجه کرده ­اند (احمدی، 312:1375) و در معنای­خاص، متون ­روایی را دارای ویژگی­های وجود قصه و حضور قصه­گو و تغییرحالت در یک دورۀ زمانی دانسته ­اند. صورتگرایان و ساختارگرایانی که پژوهش­های آنها را دنبال­کرده ­اند میان دستور زبان و دستور داستان نوعی همانندی یافته­اند و با بهره گرفتن از سنت دستوری، به عنوان منبع امکانات ساختاری، کوشیده­اند تا ضمن تجزیۀ روایت­ها به عناصر سازندۀ آنها به روابط و نظام­مندی این عناصر پی ­ببرند و دستوری جهانی برای روایت تدوین کنند.

امروزه ما می­توانیم دراین باور بلندپروازانۀ ساختارگرایان، به وجود دستور جهانی روایت، با آنها همراه باشیم و یا در این ایده به دیدۀ تردید بنگریم، اما در هرحال نمی­توانیم دستاوردهای آنها را در زمینۀ تجزیه و تحلیل روایت­هایی از هر دست انکار کنیم. به ­این ترتیب، به­ نظر می­رسد که بررسی روایت­های داستانی ادبیات ­کهن فارسی نیز با بهره گرفتن از روش­های ساختارگرایانه، نه تنها امکان­ پذیر است بلکه بررسی­ هایی از این دست می ­تواند بسیاری ­از جنبه­ های داستانی این آثار را به نحوی مطلوب توضیح دهد. یکی از آثار ادبیات­ کهن فارسی­ که ­ براساس روش­های ­ساختارگرایانه قابل بررسی می­باشد، مثنوی معنوی اثر نفیس مولاناست که آن­چنان دلنواز و شیوا آفریده ­شده که ­گویی ­اثری پیش­ روی ­مخاطبان ­است­ که حتی روح سرکش­ و فسردۀ بشر امروز نیز اسیر جذبه­های آن می­ شود و قدم ­به ­قدم ­در شش سفر با مولانا همگام می­ شود و روح خود را صیقل می­دهد.

وجود حکایات­ و روایات مثنوی که خود نقد حال همۀ ماست، در جای­جای مثنوی جلوه­گری می­ کند. مولانا در ورای بیان هرحکایت و داستان، مفاهیم­ ارزشمندی­ را بیان ­می­ کند. درواقع هدف این­ داستان­ها، ملموس­ ساختن مفاهیمی است که او قصد بیان آنها را دارد. صورت ­داستان­وارۀ مثنوی این امکان رافراهم ­آورده ­که بتوان آن ­را با توجه­ به اصول داستان­نویسی معاصر مورد بررسی قرارداد. امروزه مؤلفه­ هایی همچون “موضوع، درونمایه، شخصیت، لحن، صحنه­پردازی و پیرنگ و…” به‌عنوان ­عناصر داستانی ­مورد توجه­اند. در این ­میان، عنصر “پیرنگ” ازجمله ­عناصری ­است ­که در مثنوی­ معنوی مورد توجه است، چنانکه ­با توجه به ­الگو­ی کلّی داستان­های مثنوی، می­توان گفت مولانا تقریبا ًدر تمامی داستان­های بلند و شماری از داستان‌های کوتاه و متوسط، طرح و الگوی داستان­کاملی ­را به خدمت­ گرفته است؛ یعنی داستان ­را با یک­ موقعیت­ پایدار اولیه آغاز و سپس­ نیاز یا مشکلی را مطرح می­ کند و کنش­هایی ­برای ­حل ­مشکل یا برآوردن ­آن نیاز انجام می­دهد، سرانجام ­داستان را به یک نتیجۀ مشخص و موقعیّت پایدار پایانی خاتمه ­می­دهد. لذا با توجه­ به ­اینکه شارحان مثنوی دربارۀ ساحت­های معنایی­ و نمادین داستان­های­ مثنوی شرح­های مفید و مبسوطی نوشته­اند، در این تحقیق سعی بر آن است که داستان­ها و روایت­های مثنوی از جنبه­ های ساختاری و عناصر داستانی بدون توجه به معناهای نمادین و عرفانی متن، بررسی شود. به ­عبارت دیگر، با قصه­های مثنوی به‌­عنوان روایت یک قصه و نه یک قصۀ عرفانی- تمثیلی روبه‌رو خواهیم شد و سعی می­ شود تا شیوه ­های روایت­گری مولانا در این اثر بررسی شود.

2-1- پرسش های تحقیق

1.­ کدام‌یک از داستان­های مثنوی، قابلیت بررسی عناصر داستانی از جمله طرح و پیرنگ را دارا می­باشد؟

2.­ پیرنگ­ داستان­های ­مثنوی با کدام ‌­یک از عوامل ­داستانی دیگر ارتباط ­دارد؟

مقالات و پایان نامه ارشد

3.­ آیا همۀ داستان­های مثنوی از پیرنگی قوی برخوردار است؟

4. قوت ­تکنیک­های داستان‌­پردازانۀ مولوی در بخش­ پی­ریزی داستان­های ­مثنوی در مقایسه­ با دیگر آثار منظوم ­عرفان تعلیمی ازجمله آثار عطار و…­ تا چه ­اندازه ­است؟

3-1- فرضیه های تحقیق

1.­ داستان­های مثنوی همچون داستان­های معاصر شامل انواع داستانک­ها، داستان­های کوتاهِ کوتاه و داستان­های بلند است که برخی از آنها از نظر عناصر داستانی به­ویژه طرح و پیرنگ قابل بررسی می­باشند.

2.­ در حکایات ­مثنوی ­رشتۀ­ حوادث را شخصیت­ها به­وجود می­آورند و از این ­نظر پیرنگ ­با شخصیت آمیختگی و اختلاط نزدیکی دار­د و یکی ­بر دیگری ­تأثیر می­گذارد، البته گفت­وگوی شخصیّت­ها و صحنۀ وقوع حوادث نیز در پیشبرد طرح داستان نقش­ به­سزایی دارد.

3.­ برخی از حکایت­ها برای مولانا بهانه­ای است تا بعد از ذکر آن به تفصیل، به بیان آراءِ عرفانی خود بپردازد، بنابراین از پردازش کلیّۀ عناصر ساختاری طرح و پیرنگ اجتناب می­ کند؛ درواقع می­توان گفت چنین حکایت­هایی از پیرنگی ضعیف برخوردارند.

4.­ در مثنوی، همۀ ­ارکان داستان به­ویژه ­عنصر پیرنگ، سامان­یافته­تر است و به ­خوبی ­در خدمت بیان­ و القای ­مفاهیم و مقاصد داستان­ها درمی­آید؛ برخلاف ­دیگر آثار منظوم ­عرفان ­تعلیمی ­همچون ­آثار عطّار ­که ­ساختار غالب ­آنها الگویی است که عنصر پیرنگ در آنها تا حدی­ کمرنگ ­است زیرا عطّار طریقی ­را پایه­گذاری­کرده ­که هنوز به ­آن ساختار منسجم ­لازم ­در روایت­پردازی دست­ نیافته و مانند همۀ روش­ها در ابتدا با کاستی­هایی روبرو بوده است؛ درحالی­که مولانا پس از عطّار با بهره گرفتن از ساختارهای گوناگون و جذّاب روایی در مثنوی، این شیوه را به تکامل رسانده است.

4-1- ضرورت و هدف تحقیق

آشنایی­ و انس­ با شکل ­ساختاری و ظاهری ­یک ­اثر می ­تواند را­ه­گشای­ خوبی در شناخت­ ژرف­ساخت­ها و مفاهیم ­عمیق ­آن باشد؛ بنابراین می­ طلبد که علاوه ­بر توجه­ به ­معانی عمیق­ و عظیم ­مثنوی، به ­عناصر تشکیل­دهندۀ داستان­های ­این ­اثر نیز توجه گردد، زیرا در ورای این ­حکایت و داستان­هاست­ که مضامین ­اصلی و اهداف ­والای مولوی تجلی می­یابد. « قصه­ها و تمثیلات مثنوی مقدمۀ واقعی شناخت ­دنیای نی­نامه ­و ورود به ­اقلیم ­ناشناختۀ آن است» (زرین­­­­کوب، 13:1366). ساخت داستان­وارۀ مثنوی ­مولوی باعث­ شده تا برخی ­از حکایات آن از استعداد پردازش و تحلیل از منظر مبانی و اصول ­داستان­پردازی امروز برخوردار باشد؛ به­گونه­ای که می­توان هر یک از عناصر داستان را به­ طور جداگانه و در ارتباط با هم بررسی کرد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:09:00 ب.ظ ]




گرشاسب، قهرمان اسطوره ای، اژدها اوژن اوستایی،پسر سام و قهرمان رستاخیزی، در منابع فارسی زرتشتی، شاهکار های قهرمانی بسیاری با او در ارتباط است. شرح ماجراهای او در متون پهلوی و اوستا گردآوری شده است. این پژوهش اسطوره ی گرشاسب را طبق کهن نمونه ی قهرمانی ، بررسی می کند که پژوهشگران در زندگی اغلب قهرمانان اسطوره ای مشخص کرده اند. هدف اصلی این رساله ارائه تحلیلی نو از داده ها و داستان های گرشاسب برای تعریف قهرمان اسطوره ای بر پایه ی اوستا و متون پهلوی است. چهره ای که از او در اوستا می بینیم ، قابل مقایسه با نمونه هایی از ایزدان جنگاور و هند و اروپایی است. منابع دینی پهلوی به ویژه متون رستاخیزی و آخر زمانی جایگاه گرشاسب را در ساختار دینی مزدیسنا می نمایاند. او درجهان حماسی ایرانی آوازه ای ندارد و روایات پراکنده ی مربوط به او نیز در منابع گوناگون تفاوت ها و گاه تناقضات در خور درنگی دارند. این رساله می کوشد تا توجیهاتی را دست کم برای بخشی از این پراکندگی ها پیشنهاد کند. در نهایت خواهیم دید که بزهکاری های قهرمان به شوربختی و بدنامی گرشاسب در هر دو جهان منجر می شود. نتیجه ی کلی بررسی این بزه ها این است که جنگاوران در ارتکاب بزه ناگزیرند.

پیشگفتار:

اسطورة قهرمان، رایج ترین و شناخته ترین بن مایه ی اساطیری و کهن الگو بین دیگران است و مراحل سفر او آکنده از ماجراها و وقایعی شناخته شده است كه او با تلاش و مخاطره بسیار آن ها را پشت سر می گذارد تا ضمن تحول و تكوین و تكامل، به نقطة تعالی این الگوی روایی كه رسیدن به هدف و پیروزی است، دست یابد.

متاسفانه اسطوره های ایرانی فاقد شكل منسجم اسطوره های یونانی و رومی است. حتی در اوستا هم با اسطوره های دینی شده، سر وكار داریم. «اسطوره گرشاسب » جمع آوری سنتی روایت هاست. با آن که اسطوره ی قهرمانی در پژوهش های غربی ها به صورت کامل مورد بحث و بررسی قرار گرفته، اما به نظر نگارنده اسطوره های قهرمانی که هر کدام خود گواه فرهنگ و بن مایه های غنی هستند ، به صورت موردی چندان بررسی نشده اند و در این میان، جای یک نمونه ی کامل از خوانش اسطوره ای و کهن نمونه ای بس خالی می نماید. چرا که در دورانی که ما که در آن شاهد نزول اسطوره ها هستیم بررسی کهن نمونه ی قهرمانی شکل حیاتی تری به خود می گیرد. مخصوصا در همین دوران الزام وجود قهرمان برای شکل گیری داستان بر محور وجود اوست که هر چه بیشتر موجبات سقوط آن را فراهم می آورد. داستان ها از روند ماجرا محوری خارج شده به قهرمان محوری روی می آورند تحلیل عناصر و شخصیت های وهمی در رابطه با اسطوره ی قهرمانی گرشاسب ، به کمک نقد اسطوره ای ، با همین هدف شکل می گیرد.

داستان های گرشاسب سه روایت متفاوت از یک کهن الگوی اساطیری است که به ترتیب در اوستا،متون پهلوی، شاهنامه و گرشاسب نامه می بینیم.هر چند« که پیشینه پردازشِ دستِ کم بخشی از اسطوره گرشاسب به دورانی می رسد که نیاکان مشترک ایرانیان و هندوان با هم می زیستند».(سرکاراتی، 1378: 16)

بخش مهمی از مضامین قهرمانی و بن مایه های اسطوره ای در اوستا به داستان گرشاسب اختصاص دارد اما با ظهور در متون پهلوی ، بنا به دلایل مختلف سیاسی و آیینی چون آتش کشی و پری کامگی، بخش بزرگی از فر و شکوه اوستایی خود را از دست می دهد و به کنار رانده می شود. سیمای گناهکارانه ی گرشاسب در برخی متون پهلوی، خوار داشت آیین مزدیسنا ، از دلایل این رنگ باختگی است.

شناخت افسانه های دینی و آیینی ایران باستان از دو راه ممکن است. اول، رجوع به متون دینی ایران باستان، دوم رجوع به متون ملی ایرانیان.از نخستین کسانی که چهره های افسانه ای و اسطوره ای را بر مبنای دینی و ملی تحلیل کرد پژوهشگر بزرگ ایران باستان ” آرتور کریستین سن” بود که در کتاب “کیانیان” قهرمانان را بر اساس روایت های دینی و بار دیگر بر اساس روایت های ملی بررسی کرد.

خانم مری بویس اسطوره و مذاهب اولیه را کافر کیشی نام نهاده است.ویژگی این دوران، عدم باور به وجود ایزد یکتا و پرستش ایزدانی است که نماد و سرچشمه جلوه های طبیعت به شمار می آیند. این ایزدان در تحول بعدی آیین مزدایی تاثیر گذار بوده اند.

“ارانسکی” پژوهشگر روسی بر این باور است که: « اساطیر اوستایی، جایگاه دامداری در آن ها و پهلوانانی که گله های فراوان و زیبا دارند، به وضوح تمام گواه نقش مهمی است که دامپروری در زندگی پدیدآورندگان اساطیر یاد شده، یعنی مردم صحرانشین و دامپرور قدیمی و ایرانی زبان آسیای میانه و سرزمینهای مجاور آن ایفا می کرده است.(ارانسکی، 1358: 79)

در حالتی دیگر قهرمان افسانه ای از طریق فره ایزدی ، توانایی های فرا طبیعی و غیر عادی پیدا می کند. این نوع افسانه ها بر اساس این نگرش به وجود آمده اند که زمان “گیتیانه” محدود است. در تحلیل اسطوره شناختی قهرمان از یک سو باید به مفاهیم تعاریف و مفاهیم بنیادین اسطوره نظر داشت ؛ تعاریفی که گاه در تضاد کامل با افسانه و داستان های عامیانه قرار دارد. از سوی دیگر دیدگاه های موافق و کل نگر هم وجود دارد که به آنها نیز باید توجه کافی داشت.

فصل اول: کلیات پژوهش

1-1- پیشینه تحقیق

اسطوره ی گرشاسب تاکنون از دیدگاه های مختلفی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. از منظر ساختار های سه گانه(طبق نظریات ژرژدومزیل)، گناه گرشاسب، اژدها کشی، دیو اوژنی و … در ساختار اسطوره ی کلاسیک قهرمانی، به جرات می توان گفت اولین باری است که گرشاسب از این دیدگاه بررسی می شود. این بررسی مطابق نظریه های مهم اسطوره ی قهرمانی(Heroic Myth) به ویژه نظریات جوزف کمبل است. . «لرد راگلان» در کتاب جنجال برانگیزش به نام قهرمان در سال 1936، یک طرح کلی داستانی برای قصه ها و اسطوره های که با پهلوانان اساطیری و کهن سر و کار داشتند، ارائه کرد. پر واضح است که اسطوره های قهرمانی میان تمام ملت ها و فرهنگ های مختلف اشتراکات ویژه ای دارد .کاربرد نقد اسطوره ای برای متون وآثار کهن کمتر مورد پژوهش و ارزیابی قرار گرفته است؛ معمولا ابزار نقد اسطوره ای برای اسطوره های کلاسیک و مدرن غرب به کار رفته است. اسطوره ی گرشاسب را همراه با حاشیه های داستانی مربوط به آن، چند تن مورد بررسی قرار داده اند.

به نقل از سرکاراتی گرشاسب یک شخصیت اسطوره ای هند و ایرانی است. این موضوع را فردریش فون اشپیگل(Spiegel) در کتاب خود به نام «دوران آریایی و اوضاع آن» متذکر شده است.(Spiegel, 1977: 274-75)

از اوایل سدۀ بیستم میلادی به بعد، ایرانشناسانی چون مارکوارت (Markwart)، بنونیست (Benvenist)، کارنوی(Carnoy) نظریه یکسان بودن رستم و گرشاسب را مطرح کرده اند.مارکوارت دانشمند ایران شناس آلمانی در سال 1985، که از شناسایی کرساسپه) (kvrvsAspa یا گرشاسب عاجز می ماند، گرشاسب را لقبی برای رستم می داند، اما کریستین سن دانمارکی در کتاب کیانیان خود این ادعای او را با ارائه دلایل مستند و علمی رد می کند، ولی او نیز موفق نمی شود تا گرشاسب را در اساطیر هندی شناسایی کند. او با بازسازی معادل اوستایی نام رستم به صورت Raoda-staxma اظهار کرد که این واژه در اصل لقب ساده ی گرشاسب بوده است و نیز بر این باور است که گرشاسب و رستم نه تنها در اعمال پهلوانی خود یکسان اند بلکه از دیدگاه دینی نیز همانند یکدیگرند.

این یکسان انگاری هارا پژوهشگران دیگری چون هرتسفلد، هوسینگ وموله نیز تایید کرده اند. هرتسفلد، با توسعه ی نظر مارکوارت به این نتیجه رسید که داستان های گرشاسب از دیر باز در زرنگ و رخج رایج بوده- یعنی داستان های مرسوم آن اقلیم بوده-که در سده ی اول .م تحت تاثیر شکوه گّندفر-فرمانروای مقتدر سیستان-تحول یافته با روایات تاریخی آن دوران در هم آمیخته و داستان های رستم را به وجود آورده است. نیز ویکاندر در کتاب وایوی خود و موله در مقاله ی «گرشاسب و سگساران»، رستم را در مقام جایگزین حماسی گرشاسب اسطوره ای فرض کرده اند. استاد سرکاراتی با ارائه دلایل متعدد، این نظرها را نادرست دانسته و اظهار نظر کرده است که مشترکات توصیفی مارکوارت و هرتسفلد کلی و موهوم اند ونتیجه گرفته است که رستم صورت حماسی و داستانی گرشاسب نمی تواند باشد. البته درِ گفتگو درباره ی نظریه ی مارکوارت تا پیدا شدن مدارک و شواهد تازه هم چنان باز می ماند.

نمی توان به طور دقیق گفت که سام بدل حماسی گرشاسپ اساطیری است اما بجاست اگر بسیاری از باورهای اسطوره ای مربوط به وی را از آن گرشاسپ بدانیم كه در سنّت حماسی ایران به سام انتقال یافته است.چنان كه مثلاً اژدهاكشی گرشاسپ در اوستا در ادبیّات حماسی ما به نبرد سام با اژدری در كّشّف رود- چنان كه در شاهنامه آمده- تغییر شكل داده است و یا پیکار گرشاسپ با دیوی موسوم به گندروَ در اوستا، در شاهنامه به صورت نبرد سام بادیوی در دریای چین درآمده است. اما دکتر سرکاراتی اشاره می کند که گرشاسب اوستا با سیستان ارتباطی ندارد.

مشروح ترین نسخه مدرن اسطوره گرشاسب، یارشاطر (1983)می باشد. Eduljee در سال 1983 مجموعه ای جامع از متون همراه با ترجمه و توضیحات (جامع تر از وِست)، (1882) فراهم کرد. اشپیگل (1891: 194-95. )دارمسستر( 1877 ،. 213-18 ، 1892 ، 626-28. )کریستین سن (1932 ، صص. 99-106) ، بویس( 1975 ، صص. 100-104 )، و ویلیامز ، اد. ، (1990 (II )،( صص 161-68) به تحلیل موضوعات مرتبط به اسطوره ی گرشاسب پرداخته اند.

پایان نامه

در مشابهت های میان فریدون و اسطوره ی گرشاسب ، ویکاندر (1938) در تلاش برای پیوند گرشاسب با “گروه مردان جوان آریایی ” است (ویکاندر،1941: 70-161) همچنین بویس در این زمینه نقدی دارد. (بویس، 1975: 10-102)

   استاد فقید ٬ نیبرگ ٬ متن آوانویسی شده روایات پهلوی را ٬ با ترجمه فرانسوی آنها و  توضیحات ٬ درسال 1933 در مقاله ای به نام « افسانه ی گرشاسب» در یادنامه پاوری منتشر کرده است.

سرکاراتی نیز در مقاله ی با عنوان «بازشناسی بقایای افسانه ی گرشاسب درمنظومه های حماسی ایران» که در نامه ی فرهنگستان منتشر شده است، نقد اسطوره ای بسیارکاملی از آن به دست می دهد و آن را در زمره ی اسطوره های قهرمانی هند و ایرانی بررسی می کند. نکته ی بسیار مهمی که سرکاراتی به آن اشاره می کند این است که گرشاسب« چهره ای است از چهره های اساطیر هندوایرانی که نامش و قدیم ترین اخبارپراکنده درباره کارکردهایش٬ هم در نامه اوستا و هم در منظومه های حماسی هند باستان آمده است»( سرکاراتی، 1376: 5)

علیرضا اسماعیل پور در سال در1389در پایان نامه ی کارشناسی ارشد خود با عنوان «بررسی تحلیلی اسطوره ی گرشاسب» به نقد و تحلیل این اسطوره بیشتر بر پایه ی نظرات ژرژ دومزیل و ساختار های سه گانه می پردازد.

مری بویس در کتاب «تاریخ کیش زرتشت» به پیروی از نوشته های کریستین سن وپیشینیان پس از اشاره به نبرد فریدون با پانوورو Pauru می گوید: « هیچ گونه آگاهی درباره ی روزگار گرشاسب ، دیگر پهلوان اوستا نداریم. در منابع هندی شخصیتی مانند او نمی یابیم تا گمان بریم متعلق به زمان هند و ایرانیان بوده است. با هیچ کدام از شخصیت های شناخته شده ی دوره تاریخی هم نمی توان او را پیوند داد».

دومزیل با بررسی اسطوره رام چندره هندی و مقایسه ی آن با داستان های رستم می کوشد کرشاشوه مذکور در حماسه رامایانه را با کرساسپه kvrvsAspa مذکور در اوستا منطبق بداند و می گوید که کرشاشوه که گرز را در اختیار رام می گذارد باید همان کرساسپه یا گرشاسب باشد که گرز از او به سام و زال و سپس به رستم رسیده و می نویسد تنها یک تفاوت عمده هست که کرشاشوه نیای رام نیست اما سام نیای رستم است. تحول حماسه ایرانی و به ویژه روایت سیستانی این ویژگی رابارز می نماید.

رساله حاضر که به موضوع “بازتاب اسطوره قهرمانی در داستان گرشاسب بر پایه ی متون کهن “می پردازد شامل بخش های زیر است:

بخش اول به کلیاتی درباره اسطوره و دیدگاه های اسطوره شناسی ، نظریه های مختلف در خصوص کارکردهای اسطوره، پیشینه ی تحقیق در خارج و داخل، معرفی منابع اساسی تحقیق شامل منابع اوستایی، متون پهلوی، ترجمه ها و تفسیر های کلی در این زمینه می پردازد.

پس از مبحث کارکردها در فصل دوم طبق نظریات جوزف کمبل و به ویژه ” قهرمان هزار چهره “به بیان ویژگی های اسطوره ی قهرمانی طبق نظریه های مهم اسطو ره ی قهرمانی کلاسیک می پردازد.

در ادامه در دو فصل سه و چهار منابع کهن و متاخری که از او یاد کرده اند آورده می شود. در اوستا بیشتر به کارکیایی های این قهرمان می پردازد ولی منابع دینی و غیر دینی پهلوی بیشتر به نقش آخر زمانی او اشاره دارند. نیز با بهره گرفتن از بررسی تطبیقی ونیز ریشه شناسی نام های خاص همالان گرشاسب ، تلاش شده تا معانی و ماهیت نمادین زیر ساخت و رو ساخت هر یک از این همالان در رابطه با اسطوره ی قهرمانی مشخص شود.

فصل نهایی به نتیجه گیری پایان نامه اختصاص دارد. در این بخش نتایج حاصل از این پژوهش به اطلاع خواننده ی محترم می رسد.

لازم به ذکر است تمامی واژگان اوستایی به شیوه ی بارتولومه و واژگان پهلوی به شیوه مکنزی آوانویسی شده اند.

2-1- سوال تحقیق

یکی از ضرورت های موضوع این است که دقیقا نمی دانیم بن مایه های اسطوره ی قهرمانی در اسطوره های ایرانی بر چه مبنایی است و آیا قهرمانان ایرانی مانند همتایان هند و اروپایی خود از روند خاصی پیروی می کنند. آیا قهرمان ایرانی ناگزیر قهرمان تراژدی می شود؟

3-1- فرضیه تحقیق

اسطوره ی قهرمانی گرشاسب، با تلفیقی از مذاهب طبیعت گرای اولیه، اندیشه های مزدیسنانی و باورهای دینی هند و ایرانی و حتی هندی شکل گرفته است. اندیشه موثر در شکل گیری این اسطوره افسانه های

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:08:00 ب.ظ ]




در فرهنگ واژگان زبان فرانسه (femme) به معنای موجود انسانی با جنسیت مونث یعنی زن است ریشه­ این كلمه، لاتین بوده (femmena) خوانده می­ شود.

در فرهنگ (Robert) این كلمه این گونه توصیف شده است: موجودی انسانی كه كودك را در خود پرورش داده و به دنیا تقدیم می­كند؛ كلمات دیگر از خانواده این كلمه كه از زبان لاتین وارد زبان فرانسه شده ­اند عبارت­اند از:

(femmelle) با ریشه­ لاتینی (femininus) به معنی خصوصیات زنانه.

نشانه­ های فمینیسم در شعر و ادبیات فارسی بسیار است اما نگاه فمینیستی به زن در عصر مشروطیت بیشتر به چشم می­خورد شاعران عصر مشروطه كه به دنبال تجدد و زن سالاری و زن مداری بودند. مایل بودند زن را با آزادی عمل و نوگرایی آشنا كنند و حقوقی كه از او گرفته شده است به او برگردانند.

هدف بنیادین از این پژوهش، بررسی شخصیت زنان از دیدگاه ­های مختلف (زن سالارانه، تحقیر، ستایش زنان و زن گرایی) است زنان در گذشته­های دور صاحب جایگاهی والا بوده ­اند كه با گسترش مرد سالاری از این مقام رفته رفته كاسته می­ شود و این سیر نزولی در اندیشه و آثار ادبی ما هم نفوذ كرده و تأثیر می­گذارد. زنانی شجاع، كارآمد و زیرك كه هم در امور اجتماعی و سیاسی و هم در همسرداری و تربیت فرزند فعال بوده ­اند.

فصل اول: کلیات

1-1- بیان مسأله

با عنایت به اهمیت موضوع زن در ادبیات گذشته و امروز كه به صورت كلی یا جزیی با موضوعی به جز مقاله­ های محدود مطالب بیشتری دیده نمی­ شود بر آن شدم به اهمیت بازتاب ادبیات زنانه در آثار مشروطه و در دیوان‌های (میرزاده عشقی، ایرج میرزا، عارف) بپردازم و اینكه نوع نگرش شاعران مرد در باب زنان چه تفاوت‌هایی با نگاه زنانه دارد را مورد توجه قرار دهم و با مقایسه نظرات آنان را جویا شوم و مورد بررسی قرار دهم و نگاه­های زن سالارانه و فمینیسم و تجدد را در اشعار این شاعران تحلیل و واكاوی نمایم.

2-1- اهمیت و ضرورت تحقیق

لزوم پژوهش در آثار فاخر ملی و شناخت دقیق­تر جایگاه زن در عصر مشروطه و در دیوان (میرزاده عشقی، ایرج میرزا، عارف) و تغییر نگرش سنتی شاعران به مقوله زن كه در ادبیات بررسی می­ شود از مهم ترین ضرورت­های تحقیق به شمار می­ آید.

3-1- پیشینه تحقیق

با توجه به بررسی­های به عمل آمده در پایان نامه­های دانشگاهی جایگاه ادبیات زنانه در دیوان­ های شاعران (ایرج میرزا، عشقی، عارف) به طور اخص مورد پژوهش قرار نگرفته است، البته در كتاب‌های تاریخ ادبیات دكتر صفا به پاره­ای از این مسائل به طور كلی اشاره شده است هم چنین در كتاب شاهنامه و فمینیسم اثر مهری تلخابی به صورت گسترده به تاریخ زندگی و نقش زنان پرداخته است ولی نگاه متجددانه در این كتاب فقط شامل متون قدیمی است به همین جهت بررسی نگاه تجدد گرایانه و زن سالارانه و ستایش و تحقیر بانوان در دیوان­های فوق می ­تواند حایز اهمیت باشد.

4-1- اهداف تحقیق

1- ایجاد انگیزه برای نسل جدید و ترغیب آنان به خواندن آثار شاعران مشروطه.

2- نگاهی جهت دار به شخصیت وجودی زن در آثار شاعران مشروطه.

3- مقایسه­ شخصیت زن امروز با زن در آثار كهن.

4- بررسی و مقایسه زنان عصر مشروطه با كتاب شاهنامه و مشتركات و وجوه تمایز آن دو.

5- جایگاه و نقش شاعران (ایرج، عشقی، عارف) در احیای نظام تجدد و دفاع از حقوق زنان در عصر مشروطه.

5-1- سوالات تحقیق

1- شاعران این دوره چقدر به نقش زنان پرداخته ­اند؟

2- آیا باورها و عملكرد زنان در حوزه­ های مختلف مورد توجه بوده است؟

3- آیا به نقش كلیدی زنان در خانواده و جامعه و آزادی او پرداخته ­اند؟

4- نقش تحولات مشروطه در نگاه به زنان چگونه بوده است؟

6-1- فرضیه تحقیق

با توجه به اهمیت دوران مشروطه كه نوع نگاه به زن در آن بر اثر تحولات سیاسی- اجتماعی عوض شد و اهمیت دادن به جایگاه زن در شعر مشروطه و پرداختن به آزادی عمل آنان بررسی دیوان شاعران (ایرج، عارف، عشقی) و نگاه­های مثبت و منفی آنان به زن جایگاه مهمی دارا می­باشد.

فصل دوم: نگاهی به موقعیت و جایگاه زن

1-2- بخش اول

1-2-1- نگاهی به جایگاه زن در ایران پیش از اسلام

زن در ایران باستان مقام ارجمندی را دارا بوده است. زن یكی از اعضای خانواده محسوب  می­شده است و در تمام شئون زندگی با مرد برابری می­كرده است و برای اثبات این موضوع، شواهد زیادی در دست است:

در اوستا همه جا نام زن و مرد در یک ردیف ذكر شده و در كارهای دینی كه زنان باید انجام دهند و دعاهایی كه باید بخوانند، زن را با مرد برابر شمرده است و حتی در صورتی كه موبد حاضر نبود، ممكن بود زن به مقام قضا برسد و نیز در تاریخ می­بینیم كه زنانی همانند همای و پوراندخت و آزرمی دخت به مقام پادشاهی رسیده ­اند.

سن بلوغ برای مرد و زن، برابر بوده است و گروهی از فرشتگان هم مانند آناهیتا (ناهید) زن هستند. در میان امشاپسندان امرتات (مرداد) و هَوروتَات (خرداد) و سپنتا ارمیئتی (سپندارمز) مونث هستند، به ویژه سپندارمز نماینده­ی زمین است و این سپندارمز (فروتنی مقدس) یكی از صفات اهورمزداست و در جهان مادی پرستاری زمین با اوست و به همین جهت دختر اهورمزدا خوانده شده است[1].

قبل از ورود آریایی­ها و هزاران سال پیش از آن كه اقوام مهاجر به این سرزمین مهاجرت كنند ایران «خانه و آشیانه­ی مردمانی بوده كه تمدن درخشانی داشته، زن را از دیدگاه برتر و متعالی نگریسته و بر قدرت زنانه كه جلوه گاه تمدن و فرهنگ متعلق به دوران اولیه كشاورزی بوده است، صحّه گذاشته­اند.[2]»

«ویل دورانت در تاریخ تمدن درباره آنان (زن در ایران باستان) می­نویسد: «در زمان زرتشت پیامبر، زنان همانگونه كه عادت پیشینیان بود منزلتی عالی داشتند، با كمال آزادی و با روی گشاده در میان مردم آمد و رفت می­كردند و صاحب ملك و زمین می­شدند و در آن تصرف مالكانه داشتند و می­توانستند مانند اغلب زنان روزگار حاضر، به نام شوهر یا به وكالت از طرف او به كارهای مربوط او رسیدگی كنند. پس از داریوش مقام زن مخصوصاً در میان طبقه­ی ثروتمندان تنزل پیدا كرد.[3]»

آنچه در اوستا در مورد زن و مرد می­باشد. متضمن برابری حقوق است. زنان و مردان پارسا به دلیل تقدیس با هم ذكر شده ­اند و چون زن موجب احترام و سربلندی مقام خانه است (وندیداد سوم) اندیشه نیک و گفتار و كردار خوب و فرمانبرداری از شوهر در اوستا برای زن از صفات پسندیده و برجسته شمرده شده است (ویسپرد سوم)[4].

پوشش و حجاب زنان در ایران باستان مخصوص طبقه­ی اشراف بود و سایر زنان از قید حجاب آزاد بودند[5].

مقالات و پایان نامه ارشد

«ویل دورانت می­گوید: «زنان بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند جز در تخت روان روپوش دار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آن­ها اجازه داده نمی­شد كه آشكارا با مردان آمیزش كنند.[6]»

مردم در زمان پیش از تاریخ از دسته­ها و قبایل مختلف تشكیل شده به صورت ملوك الطوایفی زندگی می­كرده­اند كه با افزایش شهرها و قدرت رؤسای قبایل، و اختلافات آنها موجبات جنگ و ستیز بین آنها را فراهم می­كرد.

«در این جامعه بدوی، وظیفه­ی مخصوصی به عهده­ زن گذاشته شده بود. وی گذشته از آن كه نگهبان آتش و شاید اختراع كننده و سازنده ظروف سفالین بود. می­بایست چوبدستی به دست گرفته در كوه­ها به جستجوی ریشه ­های خوردنی یا جمع آوری میوه­ های وحشی بپردازد. شناسایی گیاهان و فصل روییدن آن­ها و دانه­ هایی كه می­آورد. مولود مشاهدات طولانی و مداومی بود كه او را به آزمایش كشت و زرع هدایت كرد[7].»

زن در ایران باستان در فعالیت­های اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی شركت فعال داشته است تا جایی كه بسیاری از اختراعات و پیشرفت­های بشر مرهون زنان بوده است.

«وظیفه­ی زن در ایران باستان، منحصر به امور اقتصادی خانواده­ی خود نبوده، بلكه در پیشرفت تربیت اخلاقی و روحی تمام ملت نیز سهم به سزایی داشته است و مانند یک مربی اخلاق عمل          می­كرده است.[8]»

در اكتشافات باستان شناسی متعلق به فرهنگ­های پیشین سمبولهایی خدایی از جنس «زن» بسیار به دست آمده است كه بیانگر قدمت پرستش مادر كبیر (بانو- خدا) در جوامع كهن می­باشد. اما این سمبولها منحصر به جنس زن نبوده و در كنار آنها سمبولهای خدایی از جنس مرد هم وجود داشته است در دیدگاه انسان عصر نو پدید، كشاورزی زن نماد رحمت و نعمت و خلقت و باروری و به طور كلی نشانه نیروهای طبیعی و ماورای طبیعی شناخته شده است.

زن در ایران باستان دارای شخصیت كامل انسانی و در بسیاری از موارد، شخصیت حقوقی بوده است. وی حق فعالیت­هایی در زمینه­ اجتماعی و تجارت داشته است و شریک زندگی در اداره­ی خانواده و در واقع حق پادشاهی داشته است.

زنان ایرانی در شجاعت و دلاوری همتای مردان بوده و در مواردی در جنگ­ها شركت می­كردند و دوشیزگان ایرانی در دعاهای خود از خداوند درخواست همسری نیرومند و قهرمان را داشتند كه به آنها پسران قهرمان عطا فرماید.

2-1-2- حقوق و اختیارات زنان در عصر هخامنشیان

«1- داشتن فقط یک زن، ولی اگر زن نازا بود مرد می­توانست زن غیر عقدی داشته باشد.

2- ازدواج بی قرارداد، قانونی نیست.

3- كنیز همسر آزاد، مقام آزاد داشت.

4- بهره برداری شوهر از جهیز زن كه متعلق به زن و خانواده پدری اوست.

5- قروض قبل از ازدواج فقط به عهده­ خود شخص است.

6- اگر شوهر زن را طلاق بدهد جهیزش را با یک سهم پسری از مال خود باید به او بدهد. زن نازا فقط جهیز را پس می­گیرد.

7- در صورت خیانت زن، شوهرش او را اخراج یا برده می­كند.

8- اجازه­ی ازدواج زن در زمان اسارت همسر و رجوع به همسر اول در بازگشت او.

9- در بی وفایی زن و مرد به همدیگر، مجازات زن سنگین تر است. در مورد تهمت زدن به زن محاكمه خدایی (انداختن به رود) می­ شود.

10- مال زن متعلق به فرزند اوست و مرد ارثی نمی­برد.

11- با مرگ مرد، زن علاوه بر جهیز خود سهمی از مال شوهر هم دریافت می­كند.

12- اختیار اموال زن با خود اوست. اجاره دادن، بخشیدن، تجارت كردن، كاسبی كردن و …

13- پس از مرگ مرد زن می ­تواند شوهر كند. حتی بدون اجازه­ی فرزندان.

14- ارث مساوی با برادران در صورت نداشتن جهیز.

15- دختران زنان غیر عقدی از برادران جهیز می­گیرند.

16- طبقات نجبا و اشراف حق نداشتند با طبقات پست ازدواج كنند و شاه باید از هفت طبقه درجه اول زن انتخاب كند.»[1]

[1] – حجازی، بنفشه، زن به ظن تاریخ، با تلخیص 75-77.

[1]- علوی، هدایت الله، زن در ایران باستان، چاپ سپیدرود، چاپ سوم، 1386، ص 15.

[2]- لاهیجی شهلا، وكار، مهرانگیز، شناخت هویت زن ایرانی در گسترة پیش از تاریخ و تاریخ، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، بهار 1377، تهران، چاپ دوم، ص 83.

[3]- راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، تهران، امیركبیر، 2536، ج 1، ص 471.

[4]- علوی، هدایت الله، زن در ایران باستان، ص 15.

[5]. راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، ص 476.

[6]- همو، همان، ص 471.

[7]. حجازی، بنفشه، زن به ظن تاریخ، تهران، شهرآب، 1370، ص 30 به نقل از ایران از آغاز تا اسلام گریشمن، ص 11.

[8]- انصافپور، غلامرضا، قدرت و مقام زن در ادوار تاریخ، تهران، آفتاب، 1346، صص 59- 60.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:07:00 ب.ظ ]




پژوهش حاضر پیرامون ارزشهای اخلاقی در بوستان سعدی می باشد.هدف ازاین پژوهش بررسی آموزه های اخلاقی دربوستان سعدی می باشد.روش این تحقیق قیاسی ،استقرایی است درابتدای پایان نامه روش ما به صورت قیاسی است که مطالب رابه طورکلی بیان کردیم ماننداخلاق وویژگی های آن وسپس به شیوه ی استقرایی است وبه توضیح مطالب جزء به جزءپرداخته شده است که آموزه های اخلاقی دربوستان سعدی می باشد. کوشش ما آن بوده است که تا حد امکان تنها به معرفی اخلاقیات‌ بپردازیم.توجه این اخلاقیات به عقل،آن را از خطر تعصب دور نگهداشته و همواره اخلاق کامل موافق شریعت و طریقت بوده است.

در تدوین این پژوهش از آثار اندیشمندانی چون عبدالحسین زرین کوب ، ذبیح اله صفا و کلیات سعدی استفاده نمودم . درپایان نتیجه ای که می توان ازاین تحقیق دریافت این است که سعدی به حق معلم اخلاق بوده و در علوم دینی و حکمت عملی و عرفان و سیاست و شناخت اجتماع متبحر و استادبوده است.

سرآغاز سخن:

با نگاهی گذرا به درون مایه اغلب اشعار و حکایات سعدی معلوم می شود که وی علاوه بر داشتن طبعی خلاق و برخورداری است.از قدرت سخنوری و هنر شاعری، خردمندی فرزانه و معلمی راه شناس و آگاه از رمز و رازهای هستی بوده است؛ و به سهم خود کوشیده است تا اسرار حیات متعالی و هدفدار انسان را به صورت لطیف ترین تعبیرات تفسیر کند. فراز و نشیب های راه زندگی را ضمن دستورالعمل هایی خردمندانه نشان دهد. به راستی این وظیفه خطیر را آن گونه دقیق و استادانه به انجام رسانیده است که کلامش در پاره ای موارد رنگی از سخنان انبیا و عطر و بویی از کتب آسمانی یافته است. و از لحاظ کثرت استعمال در ردیف کلمات قصار و ضرب المثل های متداول در زبان فارسی درآمده است.

در اشعار نغز سعدی، جز از موضوعاتی که تاکنون برشمردیم از ارزشهای معنوی دیگر، هر چه که مقدس و والاست ، از دیدگاه اسلامی در زمره جنود عقل محسوب می شود. ستایش شده و هر چیز ناپسند و فرومایه که جزء جنود جهل به شمار می رود، نکوهش و تقبیح گردیده است.

سعدی به حق معلم اخلاق بوده و در علوم دینی و حکمت عملی و عرفان و سیاست و شناخت اجتماع متبحر و استاد، در بوستان که آکنده از نیکی و پاکی و ایمان و صفاست و شاعر با گشودن ده باب به روی کسانی که قصد گل گشت در این فضای معنوی دارند. آنان را به آرمان شهری از اخلاق و فضیلت رهنمون می شود. که در چشم انداز زیبای آن انسان بر قله رفیع آدمیت برمی آید و از رذایل اخلاقی پاک و منزه می شود. اسراری از حیات متعالی انسان تفسیر گردیده است. و راز و رمزهایی از حکمت عملی در قالب تعابیر لطیف، بیان شده است .                    

از این رو در تلاش بر آمدم تا به مدد از خداوند متعال و به زمینه ی علاقه خویش به بررسی فرهنگ فضایل اخلاقی در بوستان سعدی بپردازم ، به همین منظور با مطالعه و بررسی های چند و با یاری از استاد گران قدر جناب آقای دکتر محمد رضا براتی موضوع اخلاق در بوستان سعدی را بر گزینم . پس از تصویب موضوع پایان نامه و با شوق و تلاش پیگیر در پرتو راهنمایی های استاد بزرگوار دکتر محمدرضابراتی به جمع آوری منابع پرداختم.

ساختار و روش کار این پژوهش ، به روش قیاسی ، استقرایی از کتابهای نویسندگان و ادیبان بزرگ همچون دکتر ذبیح اله صفا و … بهره بردم.

به طور کلی پژوهش پیرامون اخلاق در بوستان سعدی می باشد که درچهار فصل تدوین شده است.

  • این فصل شامل کلیات و مقدمات می باشد .دراین فصل ابتدابه طورکلی به اخلاق و ویژگی های آن پرداخته شده است.2-این فصل شامل جهان بینی سعدی می باشد.3- این فصل شامل اخلاق در بوستان می باشد . 4-این فصل شامل یافته ها می باشد .

در پایان بر خود فرض می دانم که مراتب سپاس و قدردانی خویش را از استاد فرزانه راهنما جناب آقای دکترمحمدرضابراتی ابراز دارم که با راهنمایی های بخردانه مرا یاری نمودند . همچنین تشکر فراوان دارم از جناب آقای دکتر ابراهیم ابراهیم تبار که این جانب را از توفیق مشاوره خویش محروم ننموده اند.

فصل اول: کلیات

اخلاق:

«اخلاق»جمع «خُلق»وبه معنای نیرو وسرشت باطنی انسان است که تنها با دیدۀ بصیرّت وغیر ظاهری قابل درک است.در مقابل،«خَلق»به شکل وصورت محسوس وقابل درک ، چشم ظاهر گفته می شود؛همچنین «خُلق»را صفت نفسانی راسخ نیز می گویند که انسان،افعال متناسب با آن صفت را بی درنگ،انجام
می دهد،مثلاً فردی که دارای «خلق شجاعت»است.در رویا رویی با دشمن،تردید به خود راه نمی دهد.(راغب اصفهانی،1340:159).

اخلاق در اصطلاح عالمان این فن برگرفته شده از همان معنای لغوی است.از دیدگاه آنان خُلق در اصطلاح ملّکه ای نفسانی است که به اقتضایی آن،فعلی به سهولت و بدون نیاز به فکر کردن از انسان صادر می شود.ملکه آن دسته از کیفیّات نفسانی است که به کندی از بین می رود ودر برابر دسته دیگری از آن به نام حال؛به سرعت زوال می پزیردو(ابن مسکویه،1 اخلاق در اصطلاح عالمان این فن برگرفته شده از همان معنای لغوی است.از دیدگاه آنان خُلق در اصطلاح ملّکه ای نفسانی است که به اقتضایی آن،فعلی به سهولت و بدون نیاز به فکر کردن از انسان صادر می شود.ملکه آن دسته از کیفیّات نفسانی است که به کندی از بین می رود ودر برابر دسته دیگری از آن به نام حال؛به سرعت زوال می پزیرد.(ابن مسکویه،1961:27)

این حالت استوار درونی،ممکن است در فردی به طور طبیعی،ذاتی وفطری وجود داشته باشد؛مثلاً کسی که به سرعت عصبانی می شود ویا به اندک بهانه ای شاد می شود.منش ها دیگرخُلق،وراثت،تمرین وتکراراست؛ماننداینکه نخست با تردید ودودلی اعمال شجاعانه انجام می دهد تابه تدریج و بر اثرتمرین،در نفس او صفت راسخ شجاعت به وجود می آید؛به طوری که از این پس بدون تردید،شجاعت می ورزد.(ابن مسکویه،1961:51).

همین معنا را نصیرالدین طوسی در اخلاق ناصری،فیض کاشانی در حقایق، ملا صدرا در اسفاراربعه نقل کرده اند.هم چنان که مطهری در تعریف آن چنین آورده که:«فرایندی که منجر به ایجادعادت وطبیعت ثانوی ویا ملکاتی که با اختیار وتلاش پیگیر در روح بشربه وجود می آید اشاره دارد.»(مطهری،1346:17).

لذا در ارتباط معنای لغوی واصطلاحی اخلاق می توان گفت که اخلاق اعم از ملکات اخلاقی و همه کارهای ارزشی انسان که متصف به خوب وبد می شود و می توانند برای نفس انسانی کمالی را فراهم آورند یاموجب پیدایش رذیلت ونقص در نفس شوند را در بر می گیرد.بر این اساس موضوع اخلاق موضع وسیعی است که شامل ملکات وحالات نفسانی وافعالی می شود که رنگ ارزشی داشته باشد.

حضرت در عهد نامه مالک اشتر از آن کارگزار با اخلاص خودمی خواهد که مانند پرنده باشد تا همه انسان ها زیر بال های محبت بارش ، آرامش یابند و مانند درنده نباش که با قوه قهریه و خشونت ، گوشت بدن مردم را بخورد : و لا تکونَنَّ علیهم سبعا ضاریاَ تَعتَنِهُم اِللهُم فَانّهُم صَنفانٍ امّا اَخً لَکَ فی الدین و رامّا نَظیرٌ فی الخَلقَ (شهیدی، 1376: 9) .

بنابراین اخلاق یکی از بزرگترین قوای محرکه ی جهان است و در کمال تظاهرات خود ، طبیعت انسانی را در عالی ترین شکل آن مجسّم می سازد.

مقالات و پایان نامه ارشد

بی شک بحثهای اخلاقی از زمانی که انسان گام بر روی زمین گذارد آغاز شد، زیرا ما معتقدیم که حضرت آدم علیه السلام پیامبر خدا بود، نه تنها فرزندانش را با دستورهای اخلاقی آشنا ساخت بلکه خداوند از همان زمانی که او را آفرید و ساکن بهشت ساخت مسائل اخلاقی را با اوامر و نواحی اش به او آموخت.

سایر پیامبران الهی یکی پس از دیگری به تهذیب نفوس و تکمیل اخلاق که خمیر مایه سعادت انسانها است پرداختند، تا نوبت به حضرت مسیح علیه السلام رسید که بخش عظیمی از دستوراتش را مباحث اخلاقی تشکیل می دهد، و همه پیروان و علاقه مندان او، وی را به عنوان معلم بزرگ اخلاق می شناسند.

اما بزرگترین معلم اخلاق پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود که با شعار «انما بعثت لا تم-م مکارم الاخلاق» مبعوث شد و خداوند درباره خود او فرموده است: «و انک لعلی خلق عظیم؛ اخلاق تو بسیار عظیم و شایسته است! »

در میان فلاسفه نیز بزرگانی بودند که به عنوان معلم اخلاق از قدیم الایام شمرده می شدند، مانند: افلاطون، ارسطو، سقراط و جمعی دیگر از فلاسفه یونان.

به هر حال بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله امامان معصوم علیهم السلام به گواهی روایات اخلاقی گسترده ای که از آنان نقل شده، بزرگترین معلمان اخلاق بودند؛ و در مکتب آنها مردان برجسته ای که هر کدام از آنها را می توان یکی از معلمان عصر خود شمرد، پرورش یافتند.

زندگانی پیشوایان معصوم علیهم السلام و یاران با فضیلت آنان، گواه روشنی بر موقعیت اخلاقی و فضائل آنها می باشد.

اما این که «علم اخلاق» از چه زمانی در اسلام پیدا شد و مشاهیر این علم چه کسانی بودند داستان مفصلی دارد که در کتاب گرانبهای «تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام» نوشته آیت الله صدر، به گوشه ای از آن اشاره شده است.

نامبرده این موضوع را به سه بخش تقسیم می کند:

الف – می گوید اولین کسی که علم اخلاق را تاسیس کرد امیر مؤمنان علی علیه السلام بود که در نامه معروفش (به فرزندش امام مجتبی علیه السلام ) بعد از بازگشت از صفین، اساس و ریشه مسائل اخلاقی را تبیین فرمود؛ و ملکات فضیلت و صفات رذیلت به عالیترین وجهی در آن مورد تحلیل قرار گرفته است!

این نامه را (علاوه بر مرحوم سید رضی در نهج البلاغه) گروهی دیگر از علمای شیعه نقل کرده اند.

بعضی از دانشمندان اهل سنت مانند ابو احمد حسن بن عبدالله عسکری نیز در کتاب الزواجر و المواعظ تمام آن را آورده و می افزاید:

«لو کان من الحکمة ما یجب ان یکتب بالذهب لکانت هذه؛ اگر از کلمات پندآموز، چیزی باشد که با آب طلا باید نوشته شود، همین نامه است! »

ب – نخستین کسی که کتابی به عنوان «علم اخلاق» نوشت اسماعیل بن مهران ابی نصر سکونی بود که در قرن دوم می زیست، کتابی به نام صفة المؤمن و الفاجر تالیف کرد (که نخستین کتاب شناخته شده اخلاقی در اسلام است) .

ج – نامبرده سپس گروهی از بزرگان این علم را اسم می برد ( هر چند صاحب کتاب و تالیفی نبوده اند، از آن جمله:

«سلمان فارسی» است که از علی علیه السلام درباره اش نقل شده که فرمود: «سلمان فارسی مثل لقمان الحکیم – علم علم الاول و الاخر، بحر لاینزف، و هو منا اهل البیت؛ سلمان فارسی همانند لقمان حکیم است – دانش اولین و آخرین را داشت و او دریای بی پایانی بود و او از ما اهل بیت است. »

2 – «ابوذر غفاری» است ( که عمری را در ترویج اخلاق اسلامی گذراند و خود نمونه اتم آن بود. درگیری های او با خلیفه سوم «عثمان» و همچنین «معاویه» در مسائل اخلاقی معروف است؛ و سرانجام جان خویش را نیز بر سر این کار نهاد.

3 – «عمار یاسر» است که سخن امیرمؤمنان علی علیه السلام درباره او و یارانش مقام اخلاقی آنها را روشن می سازد، فرمود: «این اخوانی الذین رکبوا الطریق ومضوا علی الحق، این عمار… ثم ضرب یده علی لحیته الشریفة الکریمة فاطال البکاء، ثم قال: اوه علی اخوانی الذین تلوا القران فاحکموه، وتدبروا الفرض فاقاموه، احیوا السنة واماتوا البدعة؛ کجا هستند برادران من! همانها که سواره به راه می افتادند و در راه حق گام بر می داشتند، کجاست عمار یاسر! … سپس دست به محاسن شریف خود زد و مدت طولانی گریست، پس از آن فرمود: آه بر برادرانم همانها که قران را تلاوت می کردند و به کار می بستند، در فرائض دقت می کردند و آن را به پا می داشتند، سنتها را زنده کرده، و بدعتها را میراندند! »

4- «نوف بکالی» که بعد از سنه 90 هجری چشم از جهان پوشید، و دارای مقام والایی در زهد و عبادت و علم اخلاق است.

5- «محمد بن ابی بکر» که راه و روش خود را از امیرمؤمنان علی علیه السلام می گرفت و در زهد و عبادت گام در جای گامهای او می نهاد، و در روایات به عنوان یکی از شیعیان خاص علی علیه السلام شمرده شده و در اخلاق، نمونه بود.

6- «جارود بن منذر» که از یاران امام چهارم و پنجم و ششم بود و از بزرگان علما است و در علم و عمل و جامعیت مقام والائی دارد.

7- «حذیفة بن منصور» که از یاران امام باقر و امام صادق و امام کاظم: بود و درباره او گفته شده: «او علم را از این بزرگواران اخذ کرده و نبوغ خود را در مکارم اخلاق و تهذیب نفس نشان داد. »

8- «عثمان بن سعید عمری» که از وکلای چهارگانه معروف ولی عصر حضرت مهدی ارواحنافداه می باشد، و از نواده های عمار یاسر بود، بعضی درباره او گفته اند: «لیس له ثان فی المعارف والاخلاق والفقه والاحکام؛ او در معارف و اخلاق و فقه و احکام، دومی نداشت! » و بسیاری دیگر از بزرگانی که ذکر نام همه آنها به درازا می کشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:07:00 ب.ظ ]