1- بیان مسئله تحقیق

روایت­ها وجود دارند؛ هرجا انسان باشد، روایت هم هست و ­هیچ­ مردمی هرگز و در هیچ­کجا بدون روایت وجود ندارند (آسابرگر، 1380:32). جهانی بودن عرصه ­های روایت، از وجود عناصری ­حکایت می­ کند که ­در تمامی ­روایت­ها از هر فرهنگ و ملیّتی، می­توان آنها را یافت. نخستین ­بار صورتگرایان ­روسی به مفهوم روایت توجه کرده ­اند (احمدی، 312:1375) و در معنای­خاص، متون ­روایی را دارای ویژگی­های وجود قصه و حضور قصه­گو و تغییرحالت در یک دورۀ زمانی دانسته ­اند. صورتگرایان و ساختارگرایانی که پژوهش­های آنها را دنبال­کرده ­اند میان دستور زبان و دستور داستان نوعی همانندی یافته­اند و با بهره گرفتن از سنت دستوری، به عنوان منبع امکانات ساختاری، کوشیده­اند تا ضمن تجزیۀ روایت­ها به عناصر سازندۀ آنها به روابط و نظام­مندی این عناصر پی ­ببرند و دستوری جهانی برای روایت تدوین کنند.

امروزه ما می­توانیم دراین باور بلندپروازانۀ ساختارگرایان، به وجود دستور جهانی روایت، با آنها همراه باشیم و یا در این ایده به دیدۀ تردید بنگریم، اما در هرحال نمی­توانیم دستاوردهای آنها را در زمینۀ تجزیه و تحلیل روایت­هایی از هر دست انکار کنیم. به ­این ترتیب، به­ نظر می­رسد که بررسی روایت­های داستانی ادبیات ­کهن فارسی نیز با بهره گرفتن از روش­های ساختارگرایانه، نه تنها امکان­ پذیر است بلکه بررسی­ هایی از این دست می ­تواند بسیاری ­از جنبه­ های داستانی این آثار را به نحوی مطلوب توضیح دهد. یکی از آثار ادبیات­ کهن فارسی­ که ­ براساس روش­های ­ساختارگرایانه قابل بررسی می­باشد، مثنوی معنوی اثر نفیس مولاناست که آن­چنان دلنواز و شیوا آفریده ­شده که ­گویی ­اثری پیش­ روی ­مخاطبان ­است­ که حتی روح سرکش­ و فسردۀ بشر امروز نیز اسیر جذبه­های آن می­ شود و قدم ­به ­قدم ­در شش سفر با مولانا همگام می­ شود و روح خود را صیقل می­دهد.

وجود حکایات­ و روایات مثنوی که خود نقد حال همۀ ماست، در جای­جای مثنوی جلوه­گری می­ کند. مولانا در ورای بیان هرحکایت و داستان، مفاهیم­ ارزشمندی­ را بیان ­می­ کند. درواقع هدف این­ داستان­ها، ملموس­ ساختن مفاهیمی است که او قصد بیان آنها را دارد. صورت ­داستان­وارۀ مثنوی این امکان رافراهم ­آورده ­که بتوان آن ­را با توجه­ به اصول داستان­نویسی معاصر مورد بررسی قرارداد. امروزه مؤلفه­ هایی همچون “موضوع، درونمایه، شخصیت، لحن، صحنه­پردازی و پیرنگ و…” به‌عنوان ­عناصر داستانی ­مورد توجه­اند. در این ­میان، عنصر “پیرنگ” ازجمله ­عناصری ­است ­که در مثنوی­ معنوی مورد توجه است، چنانکه ­با توجه به ­الگو­ی کلّی داستان­های مثنوی، می­توان گفت مولانا تقریبا ًدر تمامی داستان­های بلند و شماری از داستان‌های کوتاه و متوسط، طرح و الگوی داستان­کاملی ­را به خدمت­ گرفته است؛ یعنی داستان ­را با یک­ موقعیت­ پایدار اولیه آغاز و سپس­ نیاز یا مشکلی را مطرح می­ کند و کنش­هایی ­برای ­حل ­مشکل یا برآوردن ­آن نیاز انجام می­دهد، سرانجام ­داستان را به یک نتیجۀ مشخص و موقعیّت پایدار پایانی خاتمه ­می­دهد. لذا با توجه­ به ­اینکه شارحان مثنوی دربارۀ ساحت­های معنایی­ و نمادین داستان­های­ مثنوی شرح­های مفید و مبسوطی نوشته­اند، در این تحقیق سعی بر آن است که داستان­ها و روایت­های مثنوی از جنبه­ های ساختاری و عناصر داستانی بدون توجه به معناهای نمادین و عرفانی متن، بررسی شود. به ­عبارت دیگر، با قصه­های مثنوی به‌­عنوان روایت یک قصه و نه یک قصۀ عرفانی- تمثیلی روبه‌رو خواهیم شد و سعی می­ شود تا شیوه ­های روایت­گری مولانا در این اثر بررسی شود.

2-1- پرسش های تحقیق

1.­ کدام‌یک از داستان­های مثنوی، قابلیت بررسی عناصر داستانی از جمله طرح و پیرنگ را دارا می­باشد؟

2.­ پیرنگ­ داستان­های ­مثنوی با کدام ‌­یک از عوامل ­داستانی دیگر ارتباط ­دارد؟

مقالات و پایان نامه ارشد

3.­ آیا همۀ داستان­های مثنوی از پیرنگی قوی برخوردار است؟

4. قوت ­تکنیک­های داستان‌­پردازانۀ مولوی در بخش­ پی­ریزی داستان­های ­مثنوی در مقایسه­ با دیگر آثار منظوم ­عرفان تعلیمی ازجمله آثار عطار و…­ تا چه ­اندازه ­است؟

3-1- فرضیه های تحقیق

1.­ داستان­های مثنوی همچون داستان­های معاصر شامل انواع داستانک­ها، داستان­های کوتاهِ کوتاه و داستان­های بلند است که برخی از آنها از نظر عناصر داستانی به­ویژه طرح و پیرنگ قابل بررسی می­باشند.

2.­ در حکایات ­مثنوی ­رشتۀ­ حوادث را شخصیت­ها به­وجود می­آورند و از این ­نظر پیرنگ ­با شخصیت آمیختگی و اختلاط نزدیکی دار­د و یکی ­بر دیگری ­تأثیر می­گذارد، البته گفت­وگوی شخصیّت­ها و صحنۀ وقوع حوادث نیز در پیشبرد طرح داستان نقش­ به­سزایی دارد.

3.­ برخی از حکایت­ها برای مولانا بهانه­ای است تا بعد از ذکر آن به تفصیل، به بیان آراءِ عرفانی خود بپردازد، بنابراین از پردازش کلیّۀ عناصر ساختاری طرح و پیرنگ اجتناب می­ کند؛ درواقع می­توان گفت چنین حکایت­هایی از پیرنگی ضعیف برخوردارند.

4.­ در مثنوی، همۀ ­ارکان داستان به­ویژه ­عنصر پیرنگ، سامان­یافته­تر است و به ­خوبی ­در خدمت بیان­ و القای ­مفاهیم و مقاصد داستان­ها درمی­آید؛ برخلاف ­دیگر آثار منظوم ­عرفان ­تعلیمی ­همچون ­آثار عطّار ­که ­ساختار غالب ­آنها الگویی است که عنصر پیرنگ در آنها تا حدی­ کمرنگ ­است زیرا عطّار طریقی ­را پایه­گذاری­کرده ­که هنوز به ­آن ساختار منسجم ­لازم ­در روایت­پردازی دست­ نیافته و مانند همۀ روش­ها در ابتدا با کاستی­هایی روبرو بوده است؛ درحالی­که مولانا پس از عطّار با بهره گرفتن از ساختارهای گوناگون و جذّاب روایی در مثنوی، این شیوه را به تکامل رسانده است.

4-1- ضرورت و هدف تحقیق

آشنایی­ و انس­ با شکل ­ساختاری و ظاهری ­یک ­اثر می ­تواند را­ه­گشای­ خوبی در شناخت­ ژرف­ساخت­ها و مفاهیم ­عمیق ­آن باشد؛ بنابراین می­ طلبد که علاوه ­بر توجه­ به ­معانی عمیق­ و عظیم ­مثنوی، به ­عناصر تشکیل­دهندۀ داستان­های ­این ­اثر نیز توجه گردد، زیرا در ورای این ­حکایت و داستان­هاست­ که مضامین ­اصلی و اهداف ­والای مولوی تجلی می­یابد. « قصه­ها و تمثیلات مثنوی مقدمۀ واقعی شناخت ­دنیای نی­نامه ­و ورود به ­اقلیم ­ناشناختۀ آن است» (زرین­­­­کوب، 13:1366). ساخت داستان­وارۀ مثنوی ­مولوی باعث­ شده تا برخی ­از حکایات آن از استعداد پردازش و تحلیل از منظر مبانی و اصول ­داستان­پردازی امروز برخوردار باشد؛ به­گونه­ای که می­توان هر یک از عناصر داستان را به­ طور جداگانه و در ارتباط با هم بررسی کرد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...