1. سازمان شخصیت سایکوتیک یا روان پریش (کرنبرگ، ۱۹۷۵).

به عقیده کرنبرگ، شخصیت های بهنجار، دارای احساس منسجمی از “خود[۸۷]” و “چهره های مهم زندگی[۸۸]” هستند. روانکاوان برای توصیف این احساس، از اصطلاح “هویت ایگو[۸۹]” استفاده می‌کنند. اکثر ما می‌دانیم که چه کسی هستیم و احساس ما از “خود” ما در طول زمان و طی موقعیت های مختلف ثابت است، علایق و تنفرات خود را می شناسیم، از ارزش های اصلی مشخصی آگاهیم و می‌دانیم تا چه حد به دیگران شبیه هستیم، وانگهی، از تفاوت هایمان با دیگران نیز آگاهیم. افرادی که از یک هویت ایگوی منسجم برخوردارند، از “قدرت ایگو[۹۰]” نیز بهره مندند، یعنی نوعی توانایی یا قدرت، جهت حفظ انسجام و یکپارچگی شخصیت، به هنگام مواجه شدن با فشار روانی. همچنین، افراد بهنجاراز یک نظام ارزش اجتماعی یا اخلاقی پخته نیز برخوردارند (سوپرایگو) که شامل ویژگی هایی چون مسئولیت پذیری شخصی و خود انتقادگری مناسب می‌باشد (میلون، ۲۰۰۴). این در حالی است که در سازمان یافتگی شخصیت نوروتیک با اولین رگه‌های آسیب روانی روبرو می‌شویم.

 

۲-۱-۷- مدل مسیر های چندگانه زانارینی و فرانکنبورگ

 

زانارینی و فرانکنبورگ (۱۹۹۴؛ ۱۹۹۷) نوعی مدل چند عاملی را برای اختلال شخصیت مرزی گزارش کرده و معتقدند که این اختلال، از ترکیب پیچیده سه مؤلفه‌ ناشی می شود: خلق و خوی ذاتی، تجربه های دردناک و چالش برانگیز کودکی، و کژکاری های نورولوژیکی و بیو شیمیایی. به عقیده آن ها، مؤلفه‌ آخر، احتمالا نتیجه ترکیب تجربه های ویران ساز اولیه و آسیب پذیری های ذاتی بیماران مرزی است. برای مثال، سوء استفاده جسمی و جنسی ممکن است باعث راه اندازی سیستم های استرس شود. زانارینی و فرانکنبورگ، ۵۰ احساس ملال انگیز مختلف را در بین بیماران مرزی و افراد غیر مبتلا به اختلال شخصیت مرزی مقایسه کردند. این بیماران گزارش کردند که در اکثر لحظه های زندگی احساس در هم کوبیده شدن، بی ارزشی، خشمگین بودن، تنهایی، یا بد فهمیده شدن، رها شدگی، تمایل به آسیب زدن یا کشتن خود و یا خارج از کنترل بودن می‌کنند. خلق و خوی افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، ممکن است آن ها را در معرض خطر بیشتر برای تجربه غفلت و سوءاستفاده قرار دهد (زانارینی و فرانکنبورگ، ۱۹۹۴).

 

مدل مسیر چندگانه، طبقه بندی مفیدی برای حوادث تروماتیک ارائه ‌کرده‌است. زانارینی و فرانکبورگ، بر اساس تجربه های نا گوار کودکی، سه نوع تروما را ازهم متمایز کرده‌اند. ترومای نوع ۱ شامل جدایی های اولیه، بی تفاوتی مزمن به احساسات کودک و اختلافات و ناسازگاری های هیجانی داخل خانواده می شود. ترومای نوع ۲ نیز شامل آزار کلامی و هیجانی، غفلت از نیازهای فیزیکی و بیماری های روانی والدین می‌شود. ترومای نوع ۳ نیز به آزارهای جسمی و جنسی شدید و اختلالات روانی مزمن یکی از مراقب ها (به ویژه، نوعی اختلال شدید شخصیتی یا سوء مصرف مواد) اشاره دارد. یکی از متداول ترین تجارب آسیب زای کودکی در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، سوء استفاده جنسی کودکی است (لیب[۹۱] و همکاران، ۲۰۰۴).

 

۲-۲- تنظیم هیجان

 

تنظیم هیجان فرایندی است که افراد به وسیله ی آن هیجاناتشان را کنترل می‌کنند (کول[۹۲]۲۰۰۹). در طول دو دهه گذشته تنظیم هیجان به عنوان یکی از مهمترین ساختارها جهت فهمیدن رشد و عملکرد انسان ها تبدیل شده است (زمان[۹۳] و همکاران، ۲۰۰۶). عملکرد تنظیم هیجان شروع و توسعه اش در دوران کودکی می‌باشد، که این منجر به توانایی برای کنترل پردازش اطلاعات هیجانی خود و دیگران برای کمک و موفقیت درونی و بیرونی از جهان می شود (بارات[۹۴] و گراس، ۲۰۰۱؛لمریس و آرسنیو[۹۵]، ۲۰۰۰؛ مایر، کاریوسو و سالوی[۹۶]، ۲۰۰۰؛ سارنی[۹۷]، ۱۹۹۹؛ تامپسون، لوییز و کالکینس[۹۸]، ۲۰۰۸). توانایی برای تنظیم هیجان مهارتی حیاتی است، برای جوانان و نوجوانانی که با تعاملات پیچیده اجتماعی رو به رو هستند (فیلیپس و پاور[۹۹] ، ۲۰۰۷). اگر اختلال در هیجانات شخص باعث پایین آمدن عملکرد فردی، اجتماعی و کاهش رضایت از زندگی شخص شود، در اصطلاح به آن بد تنظیمی هیجانی گفته می شود (گراس و مانوز[۱۰۰]، ۱۹۹۵). اختلال در تنظیم هیجان می‌تواند، منجر به مشکلات روانشناختی از درون (به عنوان مثال: کمرویی و عقب نشینی اجتماعی) و برون (به عنوان مثال: مخالفت، پرخاشگری و رفتار مخرب) در شخص شود (کوستینک و فوتس[۱۰۱]، ۲۰۰۲؛ تامپسون، ۱۹۹۴). عملکردهای تنظیم هیجان با رشد انسان در ارتباط است و شکست در این عملکردها می‌تواند به صورت بالقوه خطر ابتلا به علایم روانشناختی را افزایش دهد (کوباک و اسکیری[۱۰۲]، ۱۹۹۸). نظریه های تنظیم هیجان به شرح زیر می‌باشد:

 

۲-۲-۱- مدل پردازشی

 

بسیاری از این نظریه ها که ‌در مورد سوء مصرف مواد به وجود آمده اند، اعتیاد را به عنوان فرایند های انگیزشی در نظر می گیرند (رابینسون[۱۰۳] ، ۲۰۰۰). مدل پردازشی تنظیم هیجان که توسط گراس و همکاران بسط داده شده یک سری از فعالیت های کوچکتر تنظیم هیجانات را تشکیل می‌دهد (گراس، ۱۹۹۸). مدل پردازشی[۱۰۴] بسط یافته مدل هنجاری تنظیم هیجانات می‌باشد. در مدل هنجاری بر تجارب هیجانی تمرکز می شود، ولی این که چگونه تنظیم هیجان اتفاق می افتد را تبیین نمی کند (گراس، ۲۰۰۸)، ولی مدل پردازشی از یک سری فرایندهایی به وجود آمده که شامل مجموعه ای از مراحل تنظیم هیجانات می‌باشد. این مراحل شامل توجه و ارزیابی پاسخ های هیجانی می‌باشد (گراس و تامپسون، ۲۰۰۸). مدل پردازشی تنظیم هیجان از پنج مؤلفه‌ تشکیل یافته است که عبارتند از: انتخاب موقعیت، اصلاح موقعیت، تغییر شناخت و تعدیل پاسخ (گراس، ۲۰۰۱).

 

در مدل پردازشی مشکلات افرادی که با مواد مخدر وابسته هستند مورد بحث قرار می‌گیرد. در این مدل هوش هیجانی بسیار تاثیر گذار می‌باشد، هوش هیجانی عبارت است از توانایی فهم چگونگی هیجانات و اینکه افراد چگونه هیجانات و واکنش های هیجانی شان را در مقابل دیگران مدیریت می‌کنند (ترینداد[۱۰۵] و جانسون، ۲۰۰۲).

 

۲-۲-۲- هیجان و شایستگی اجتماعی

 

فرایندهای نظارتی هیجان یکی از مؤلفه‌ های مهارت های تحلیلی در رشد صلاحیت های هیجانی و عاطفی افراد می‌باشد (لمرینس و آرسینو، ۲۰۰۰، سارنی، ۱۹۹۹). شایستگی هیجانی[۱۰۶] اشاره به ظرفیت پاسخ دهی هیجانی دارد، که برای تحقق اهداف سازگارانه و استفاده از راهبردهای دانش هیجانی در موقعیت های اجتماعی ضروری می‌باشد (سارنی۱۹۹۹). سارنی (۱۹۹۹) معتقد است که تنظیم هیجانات به عنوان یکی از هشت مؤلفه‌ مهارتی می‌باشد، که هر انسانی برای رسیدن به اهدافش نیازمند است آن را داشته باشد. نظریه ی هیجانی و شایستگی اجتماعی در تنظیم هیجانات به عنوان یک مهارت مقابله ای کلیدی در میان مهارت های مرتبط با توسعه ی ظرفیت های هیجانی در شرایط اجتماعی افراد می‌باشد.

 

۲-۲-۳- خود تنظیمی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...