ارتش و دولـت دکتر مصـدق |
كشوری برای حفظ مرزهای خود در مقابل تهاجمات خارجی و همچنین برای محافظت از امنیت داخلی خصوصاً در برابركانون های سیاسی، اجتماعی، ضد حكومت نیاز به قوای نظامی و انتظامی(ارتش) دارد، چون عملكرد گروه های حاكم بر جامعه با خواست های مردم هماهنگ و گاه متعارض است، وجود این دو نیرو كه معمولاً در پیوند و همدست یكدیگرند در جامعه ضروری است. این دو نیرو در اكثر جوامع سنتی و از جمله در ایران چنان ساختار مشتركی هستند كه گاه تفكیک آنها مشكل است[1]. از لحاظ اهمیت موضوع باید این نكته را به یادداشت كه در دوره حكومت رضا شاه ساختار قشون متحد الشكل و به طور كلی ارتش نوین ایران بنا نهاده شد و ارتش به عنوان ركن اصلی قدرت در حكومت پهلوی تبدیل شد و دولت و مجلس هیچ نقشی در نیروهای نظامی كشور نداشتند و كنترل كامل ارتش در دست رضا شاه بود و ارتش پیوستگی زیادی با سلطنت داشت و مع الوصف ارتش پشتیبان حكومت پهلوی بود.
با اشغال ایران در شهریور 1320 و سقوط دولت مطلقه رضا شاه، ارتش نوینی را كه او تشكیل داده بود از هم فروپاشید. با روی كار آمدن محمد رضا شاه او به عنوان فرمانده كل قوا منصوب شد و با كمك ایالات متحده آمریكا ارتش را بازسازی و در اختیار خود گرفت. ارتش بازسازی شده در سال 1325 در مقابله با جدا سازی آذربایجان نقش مؤثری ایفاء كرد و مدتی بعد رزم آرا ریاست ستاد ارتش را بر عهده گرفت و به تقویت آن پرداخت. ارتش در این دوره تحت تأثیر گروه های گوناگون سیاسی قرار داشت و به تأثیر پذیری از فضای سیاسی کشور گروه های چون سازمان نظامی افسران حزب توده، كانون افسران بازنشسته و سازمان افسران ناسیونالیست پدید آمد و به گسترش نقش خود در ارتش تأكید داشتند. پس از ملی شدن صنعت نفت، دكتر مصدق به نخست وزیری رسید. اما دولت تسلطی بر عملكرد نظامیان نداشت و نظامیان به تشویق دربار به مخالفت با سیاست های دكتر مصدق می پرداختند و از این رو دكتر مصدق با در اختیار گرفتن منصب وزارت جنگ سعی می كرد سلطه ی دربار را بر ارتش كم رنگ كند و سیطره ی دولت را بر ارتش بیشتر سازد. پس از 30 تیر 1331 شاه مجبور بود با سیاست های دكتر مصدق همراهی كند و شاه مجبور شد كه ریاست وزارت جنگ را به دكتر مصدق واگذار كند زیرا در آن مقطع شاه توانایی مقابله با افكار عمومی را نداشت. تلاش دكتر مصدق برای وادار كردن شاه به سلطنت و نه حكومت بود با این وجود روابط دكتر مصدق با مجلس از یک سو و با شاه از سوی دیگر به پایان راه و بن بست نزدیک می شد.
به نظر می رسد در این دوره 12 ساله از شهریور 1320 تا كودتای 28 مرداد 1332، ارتش و سلطنت توانستند به موازات با یكدیگر قدرت از دست رفته را احیاء كنند و به پیوستگی قبل از شهریور 1320 برسانند. در این میان ارتش در اختلافاتی كه بین دربار با دكتر مصدق وجود داشت به طرفداری و حمایت از دربار و شاه نقش بازی می كرد. دكتر مصدق برای از میان برداشتن موانع و هموار كردن مسیر دولت و برنامه های خود به پشتیبانی افكار عمومی و روندهای مسالمت آمیز متكی بود. اما م
خالفین منتظر فرصت مناسب برای كودتا و توسل به نیروهای نظامی برای سرنگونی او بودند. رد پای كودتا بر ضد دکتر مصدق را می توان از اوایل زمامداری او در تیر 1330 دنبال كرد. به نظر می رسد محافل سیاسی داخلی کشور حتی پیش از انگلیسی ها و آمریکائیها در فكر كودتا و بركناری دكتر مصدق بوده اند. وقوع كودتای 28 مرداد و نقش افسران نظامی در سرنگونی دولت دكتر مصدق بیانگر آن است كه دكتر مصدق در نیل به این هدف خود برای تسلط بر ارتش ناكام مانده است. زیرا دكتر مصدق معتقد بود كه ارتش باید زیر نظر و كنترل غیر نظامیان و توسط آنها اداره شود و ارتش با سرنگونی دولت دكتر مصدق و جایگزین كردن یک فرد نظامی به قدرت نمایی پرداخت. در این پژوهش سعی شده است كه دوران چند ماهه دولت دكتر مصدق را كه از جمله دوران مهم و حساسی از تاریخ معاصر ایران می باشد بررسی و گرایش های سیاسی افسران ارتش را در دوره دوساله دولت دكتر مصدق و تأثیرات متقابل ارتش و سیاست را مورد ارزیابی قرار دهد.
پایان نامه حاضر در شش فصل نوشته شده که شامل یک فصل كلیات و در پنج فصل اصلی تهیه و تنظیم شده است.
1- تكمیل همایون، ناصر، تحولات قشون در تاریخ معاصر ایران، جلد 1، تهران، دفتر پژوهش های فرهنگی
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1399-10-19] [ 02:21:00 ب.ظ ]
|