کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو


 



کرمان سفرکرده؛ همچنین سفرهایی به شهرهای دیگر داشته است: از جمله «بصره، دمشق، سلطانیه، نجف، عراق، قم، کربلا.و…» (اوحدی مراغه­ای، 1375: پنجاه و پنج).

درباره مذهب وی مطلبی به طور صریح بیان نشده، ولی آنچه از دیوان وی بر می آید، اوحدی « سه جا از چهار یار و یک جا از یار غار و دو جا از ابوبکر و سه جا از صدیق و دو جا از فاروق ویک جا از عثمان و یک جا از ذوالنورین و دو جا از صحابه نام برده…و پیداست که وی پیرو طریقه شافعی بوده» (همان: ­پنجاه و نه)، ابیاتی نیز در دیوان وی وجود دارد که شاعر در آن  نامی از صدیق و غار، عدل عمر، یار غار، شرم عثمان  و ذوالنورین به کار برده است که به نمونه هایی اشاره می شود:

 بوجهـل را مخـالفت احمـد از چـه خـاست؟                      وآن عنکبوت و پرده و صدیق و غار چیست؟

 (ص10،ب5)

 از مـن بـه پیش قـاضـی رشـوت ستـان بگـو                       کین شــرع احمـدیـت به عـدل عمـر شــود

(ص16،ب6)

نــظــر  جــهــل  چــون  تـوانــد  دیـــد                                     یــــار در غــــار و  غـــــار در پـــــرده

(ص352،ب11)

مقالات و پایان نامه ارشد

 یـافــت  عثـمــان  ز  شـرم  و ایمــان زین                            کــاتــب وحــی گـشــت و ذوالنـــورین

(ص586،ب1)

با اینکه دوران زندگی اوحدی بیشتر با پادشاهان مغول مصادف بوده، ولی فقط نام دو تن از آن ها یعنی ابوسعید و غازان خان در اشعار وی ذکر شده است و اوج شهرت وی نیز «در زمان سلطنت سلطان ابوسعید آخرین ایلخان مغول» بوده است (دولت آبادی، 1377: 885)؛ همچنین وزیر غیاث الدین محمد، پسر خواجه رشیدالدین فضل الله مورد توجه وی بوده و مثنوی جام جم را به نام او سروده است.    

1- ذوالنورین: «لقب عثمان بن عفان، او را از آن ذوالنورین خوانند که دو کریمة رسول صلوات الله علیه را به زنی داشت، اول رقیه بنت الرسول علیهما السلام و پس از وفات وی دختر دیگر آن حضرت ام کلثوم علیها السلام» (دهخدا)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1399-10-19] [ 12:37:00 ب.ظ ]




انوشیروان پادشاه ایران شنید که در هندوستان کتابی به نام کلیله و دمنه موجود است. بنابراین شاه مشتاق دست یابی به این کتاب شد. و برزویه، مامور آوردن کتاب از هندوستان گردید. برزویه وقتی به هندوستان رسید، هیچ کس را از ماموریت خویش آگاه نساخت، و در محفل درس بزرگان هند حاضر شد. در این میان با یکی طرح دوستی ریخت و هنگامی که به دوستی و شفقت او واثق شد، راز خویش را با او در میان  گذارد. دوست هندی برزویه کتابها را برای او فراهم  آورد. و او با دقت فراوان مشغول نوشتن  گشت و در این حین انوشیروان را نیز از ماجرا واقف گردانید. هنگامی که پادشاه این خبر را دریافت كرد دستور بازگشت سریع برزویه را  داد و «بروزیه طبیب بر سبیل تعجیل بازگشت و بحضرت پیوست. »( منشی، 1381: 35 )   برزویه کتاب را در بین علما و اشراف ملک عرضه داشت و همگان متعجب گشتند. پادشاه خزانه را بر او گشود تا هر آن چه از جواهر می خواهد بردارد اما او به یک جامه بسنده كرد. ولی در عوض از پادشاه درخواست كرد تا وزیر دانشمند او یعنی بزرگمهر (بزرجمهر) بابی را به نام او در آغاز کتاب بیاورد تا نام نیک او برای همیشه باقی ماند. ( منشی،  همان: 29 )  تحریر دیگری هم از آغاز سفر برزویه به هندوستان و آوردن کتاب کلیله و دمنه وجود دارد «برزوی رئیس پزشکان ایران، در یکی از کتابهای خود می خواند که در کوهستان های هند گیاهان شگفت انگیزی هست که چون با نسبتی معین به هم آمیخته شوند، می توانند مرده را زنده گردانند. برزوی نامه ای به شاه خسروی انوشگ روان می نویسد و از او اجازه می خواهد به هند رود و به جستجوی آن گیاهان بپردازد. شاه می پذیرد، و هدایا و نامه هایی را که در آنها از شاهان متعدد هند می خواهد که برزوی را در اجرای  ماموریتش یاری کنند، به او می دهد. برزوی وارد هندوستان می شود وبا استقبال و یاری امرای محلی روبرو می گردد. او سراسر هند را می گردد و همه رستنی های کمیاب را گرد می کند و می آزماید، ولی چون مرده را زنده نمی تواندکرد، ناامید می شود وی سرانجام با دانایان هند رایزنی می کند. ایشان  می گویند در کتاب های خود درباره ی رستنی های شگفت انگیز که مرده را زنده می کند خوانده اند؛ اما پس از پژوهش طو لانی، توضیح درست آن را دریافته اند. یعنی که داستان این رستنی ها، داستانی تمثیلی است: کوهها، مردان خردمند اند؛ رستنیها کتابهای ایشان؛ و مرگ، نادانی است. به یاری کتابهای دانشی، مرده ( نادان ) می تواند به زندگی ( دانایی و آگاهی ) باز گردد. برزوی از دریافت این نکته شادمانیها می کند و بر آن می شود تا کتابهای دانشی هند را گرد آورد و به فارسی ترجمه کند. او سر انجام به ایران باز می گردد . شاه نیز بسیار خشنود است. بزرگمهر را دستور می دهد تا کتابهایی را که برزوی ترجمه کرده در خزانه ی پادشاهی نگاه دارد. یکی از این کتابها کلیله و دمنه است که فصل اول آن به زندگی برزوی اختصاص می یابد. » ( دوبلوا  فرانسوا ، 1382: 100 )

اما کتاب « شاهنامه » این روایت را با عنوان « اندر آوردن برزوی کلیله و منه را از هندستان» چنین نقل

 می کند:

به پیری رسیده سخن جوی بود                     پزشکی سراینده برزوی بود

به هر بهره ای در جهان شهره ای                     ز هر دانشی داشتی بهره ای

بیامد بر نامور شهریار                                    چنان بد که روزی به هنگام بار

پژوهنده ی دانش و یاد گیر                           چنین گفت کای شاه دانش پذیر

همی بنگریدم به روشن روان                          من امروز در دفتر هندوان

گیاهی است رخشنده چو رومی پرند            نوشته چنین بد که در کوه هند

نیامیزد و دانش آرد به جای                            که آن را چو گرد آورد رهنمای

سخنگو گردد هم اند زمان                              چو بر مرده بپراکنی بی گمان

بپیمایم این راه دشوار خوار                          کنون من به دستوری شهریار

مگر کاین شگفتی به جای آورم                      بسی دانش رهنمای آورم

(شاهنامه، 1385: 590)

پایان نامه

انوشیروان پذیرفت و برزوی برای یافتن گیاه راهی هندوستان شد. اما تلاش او برای یافتن گیاه بی نتیجه ماند. برزوی از دانایان هند پرسید،که آیا دانایی از شما بالاتر هم در هند هست. دانایان درباره پیری کهن سال سخن گفتند.

که دانید که داناتر از خویشن                           کجا سربرفرازد از انجمن

به پاسخ شدند انجمن هم سخن                       که دانند ای هست ایدر کهن

به سال و خرد او زما بهتر است                        به  دانش زهرمهتری بهتر است

 (فردوسی، همان: 591)

برزوی پیر کهن سال را پیدا کرد و از او درباره گیاه شفا بخش پرسد و پیر دانا این راز را بر برزوی  گشود.

گیاه چون سخندان و دانش چو کوه         که باشـد همه سـاله دور از گــروه

تن مرده چـون مـرد بی دانـش است         که نادان به هر جای بی دانش است

بـه دانش بـود بـی گـمان زنـده مـرد          خنـک رنـج بــردار پـایـنده مـــرد

یکـی دفتری هســت در گنــج شـاه             که خــواند کلیـله و را نیـک خواه

چـــو مـــردم زنـادانـی آمـد ســتوه              گیاچون کلیله است ودانش چوکوه

کـه باشـد به دانـش نمـاینـــــده راه             بیـا بـی چـو جـویی تـودرگنج شاه

(همان،591 )

برزوی به نزد شاه رفت و از او کتاب کلیله و دمنه را درخواست کرد. ابتدا شاه ممانعت کرد ولی بعد به علت ارادتی که به شاه ایران داشت کتاب کلیله را در اختیار برزوی گذارد، اما به یک شرط و آن اینکه از  کتاب رونوشتی بر ندارد. برزویه طبیب کتاب را با اشتیاق خواند و داستان های آن را به خاطر سپارد و مخفیانه هر آنچه را که از بر داشت می نگارد.

 سرانجام نیز با ارمغانی به نام کلیله و دمنه به ایران باز گشت. وقتی که کتاب را بر شاه عرضه کردانوشیروان گفت.

بدو گفت شاه ای پسندیده مرد  کلیله روان مرا زنده کرد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:37:00 ب.ظ ]




دانلود متن کامل پایان نامه مقطع کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی

عنوان : مجیر شاگرد خاقانی 

عنوان پایان نامه:

مجیر شاگرد خاقانی

(در فایل دانلودی نام نویسنده موجود است)

تکه هایی از متن پایان نامه به عنوان نمونه :

(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)

وزن : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن        

بحر: مجتث مثمن مخبون، مخبون محذوف

با توجه به اینكه مجیر شاگرد خاقانی بوده، لذا چه به تأسی از وی و یا تحت تأثیر خاقانی قصیده‌ی آغازین دیوان خود را در وزن و قافیه و مفهوم قصیده‌ی مشهور خاقانی:

سریر فقر تو ار سر كشد به ملك رضا     تو سر به جیب هوس در كشیده، اینت خطا

به نظم در آورده است كه می توان این كار وی را به نوعی اظهار ارادت نسبت به ساحت بزرگ استادی به حساب آورد، اگرچه مجیر در ناسپاسی نسبت به استاد دست كمی از خود خاقانی نسبت به استادش ابوالعلاء گنجوی نداشته است.

1)برید عقل ترا كی برد به ملك صفا      كه دل هنوز به بازار صورتست ترا

برید : به فتح اول و كسر ثانی معرّب بریده دم است و آن استری باشد یا اسبی كه دم او را ببرند برای نشان و بعضی گویند كه تیز رفتار می‌شود و به مقدار دو فرسنگ نگاه دارند به جهت خبر بردن سلاطین. الحال آن شخص را گویند كه بر آن سوار شده خبر برد و در این زمان، نامه‌بر و پیک را گویند (غیاث). هم اكنون در كشورهای عربی، برید به جای پست Post به كار می‌رود. در باره‌ی ریشه‌ی «برید» اختلاف است كه از كلمه‌ی یونانی (Veredus) یا «بردن» فارسی و یا واژه‌ی دیگر گرفته شده است (برای توضیح بیشتر به مقاله‌ی «بحثی در باره‌ی برید و ریشه‌ی آن» از استاد مرحوم دكتر محمد آبادی باویل، نشریه‌ی دانشكده‌ی ادبیات تبریز، سال 29، شماره‌ی 122، ص 208-239 مراجعه شود). در بیت فوق قاعدتاً باید در مفهوم دلیل و راهنما به كار رود تا بتواند آدمی را راهنمایی و همراهی كند.

عقل‌ : خرد و دانش و قوتی كه نفس انسان بدان وسیله تمییز دقایق كند و آن را نفس ناطقه گویند. عقل در اصل به معنی بند در پا بستن، چون خرد و دانش مانع رفتن طبیعت آدمی می‌شود به سوی افعال ذمیمه، لهذا خرد و دانش را عقل گویند.

صفا : پاكی و در اصطلاح خلوص از ممازجت طبع است و دوری از مذمومات است و صفا از صفات انسان است و آن را اصلی است و فرعی، اصلش انقطاع دل است از اغیار و فرعش خلوت است از دنیای غدار.(فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی. ص 531)

بازار‌ : محل خرید و فروش كالا، در زبان پهلوی واچار و در اوستایی آباچاری آمده است. پرتقالی‌ها این كلمه را از ایرانیان گرفته‌اند كه از این رهگذر كلمه در زبان فرانسه نیز وارد شده است.(برهان، حاشیه)

صورت : تمثال، عكس و مجازاً ظاهر هر چیزی.

برید عقل : اضافه تشبیهی، به عبارتی عقل به دلیل و راهنمایی همانند شده است كه آدمی را به سر منزل مقصود هدایت می‌كند.

ملك صفا : اضافه تشبیهی.

كی : استفهام انكاری.

بازار صورت : كنایه از دنیا كه محل اعمال فریبنده‌ی ظاهری است و با نماد آراسته‌ی خود آدمی را سرگرم و فریفته‌ی خود می‌كند.

معنی بیت: پیک و دلیل خرد هیچگاه نمی‌تواند ترا به ملك یكرنگی و صفا رهنمون شود، برای اینكه دل تو هنوز فریفته‌ی این دنیای ظاهر است.

2)نه طفل راهی از آواز و شكل دل برگیر           كه پیل را سر و شكل است و پشّه را آوا

طفل راه : كنایه از نوآموز، كودكی كه تازه راه رفتن را یاد گیرد، نومرید.

باز بود آن صبح دولت روز او    طفل ره شد عقل پیر آموز او

دل بر گرفتن : قطع علاقه كردن، اعراض نمودن، ترك كردن.

بیت پیل و پشّه آرایة طباق به كار رفته است و شكل و آواز تناسبی با كودك دارد. بدین معنی كه طفل را با اشكال و اصوات سرگرم می كنند./ صنعت لف و نشر مشوش؛ پیل به شكل و پشه به آواز برمی گردد.

معنی بیت: تو كودك نوپا و مبتدی سلوك نیستی تا به ظواهر و اشكال دل بندی. پس سعی كن از این مظاهر فریبنده رخ بر تابی، زیرا فیل با همه تنومندی جز هیكل و ظاهری بیش نیست و پشه هم جز صدایی ندارد.

«یعنی مظاهر بزرگ دنیا، شكل و هیكلی بیش نیست و مظاهر كوچك جز صدایی نیست كه در هر حال سزاوار دل بستن نیستند» (دكتر احمد شوقی نوبر)

3)ترا كه نقش سه روح آمدست عذرت هست     كه از جهان نَدب عمر مانده‌ای عذرا

سه روح : موالید ثلاثه كه حیوان، نبات و جماد باشد (برهان).

به چار نفس و سه روح و دو صحن و یک فطرت                   به یک رقیب و دو فرع و سه نوع و چار اسباب

(تعلیقات دیوان مجیر، به نقل از خاقانی)

نَدب : داو كشیدن بر هفت در باز نرد و آن را به عربی عذرا خوانند و اگر از هفت بگذرد و به یازده رسد آن را تمامی ندب و داوفره گویند و به عربی وامق خوانند و چون به هفده رسد آن را دستخون گویند و اگر از دستخون گذرد حكم اول پیدا می‌كند چه داو بر هجده نمی‌باشد.

در گرو عشق او جان و دلی داشتم                  در سه ندب دستخون، هر سه نگارم ببرد

(فرهنگ لغات و تعبیرات به نقل از از برهان)

عذرا : در اصطلاح نرد قدیم كسی كه یازده نوبت متوالی از حریف می‌برد و سه برابر آن چه حریف گرو می‌گذاشت، می‌ستد و هر گاه از حریف دوم هم یازده نوبت می‌برد، می‌گفتند وامق برد و دو برابر آنچه داشت می‌ستد (حاشیه مرحوم خزائلی بر بوستان).

چنین به نظر می‌رسد كه در این بیت عذرا در معنی فوق مورد نظر نیست و می توان گفت كه در ارتباط با ندب، ایهام تناسب است. با توجه به مقاله استاد دكتر رشید عیوضی با عنوان: (نكته‌ای در بوستان سعدی) «عذرا- انداختی» نشریه دانشكده‌ی ادبیات و علوم انسانی تبریز، سال بیست و ششم، شمارة 110 تابستان 53، ص 213-221 ) واژه‌ی عذرا را در معنی آشكارا دانست:

به دعوی چنان ناوك انداختی                  كه عذرا به هر یك، یک انداختی

(بوستان)

برفت روز تو چون طفل خرّمی، آری               نشاط طفل نماز دگر بود عذرا

(خاقانی)

نقش آمدن، ندب، عذرا با هم مراعات نظیر دارند.

عذر و عذرا جناس زاید دارند.

در ضمن واژه‌ی سه روح نیز می تواند در ارتباط با نقش آمدن و اصطلاحات بازی نرد ایهام تناسب باشد. به این معنی كه تخته نرد را در قدیم به سه طاس بازی می‌كردند. جایی ازرقی هروی گوید:

گر شاه سه شش خواست، دو یک زخم افتاد       تا ظن نبری كه كعبتین داد نداد

آن زخم كه كرد رای شاهنشه یاد                     در حضرت شاه روی بر خاك نهاد(2)

میان عذر و عذرا صنعت اشتقاق و جناس مذیل هست.

معنی بیت: تو كه هر سه مرحله جماد و نبات و حیوان را سركرده‌ای و به مرحله‌ی كمال زندگی رسیده‌ای، دیگر چه بهانه و عذری داری؟ زیرا كه آشكارا از جهان هستی، تنها آخرین داو بازی عمر را انجام می‌دهی و علناً بر سر عمر باز مانده از جهان گرو بسته‌ای.

مقالات و پایان نامه ارشد

4)پدید نیست كه تا كی بوی ز مستی حرص                در این رباط كهن، همچو ماه نو رسوا

رباط كهن : كنایه از دنیا / ماه نو (تركیب وصفی). هلال .(لغت‌نامه)

رسوا : رسوا شده (صفت مفعولی مركب)، فاش شده، بر سر زبانها افتاده، ظاهر و آشكار شده، از پرده بدر شده (فرهنگ لغات و تعبیرات به نقل از لغت‌نامه)

رسوایی ماه نو : ماه نو علاوه بر شكل ظاهری‌اش كه بسیار لاغر و باریک میان است، به علت تعیین ایام ماه های قمری مخصوصاً ماه رمضان و شوال كه نزد مسلمین اهمیت فراوان داشته، قابل اشاره است، چرا كه قدما برای تعیین ورود به ماه روزه و تعیین ورود هلال ماه شوّال (عید فطر) از افرادی كه دید چشم آنان قوی بوده و می‌توانسته در آسمان هلال ماه را رؤیت كند استفاده می‌كرده‌اند.

چون ماه نو را همه با انگشت به یكدیگر نشان می‌داده‌اند، ماه نو را رسوا خوانده است:

به همه كس بنمایم خم ابرو كه تو داری             ماه نو هر كه ببیند به همه كس بنماید

مستی حرص: اضافه مسبب به سبب

معنی بیت: معلوم نیست كه در این دنیای كهن تا كی به سبب حریص بودن مثل ماه نو، انگشت‌نمای این و آن خواهی بود؟! (دكتر احمد شوقی نوبر).

5)زمین چون گلخن و گردون چو طاق گرمابه است                 تو در میان جنب از همدمی كام و هوا

گلخن : 1)تون گرمابه، 2)مزبله‌ی تون حمام، 3)جایی كه خس و خاشاك در آن ریزند، مزبله (با تلخیص از معین).

زمین : از لحاظ پستی و دنائت و فرومایگی به گلخن گرمابه كه پست‌ترین جای حمام و جای كثیف و محل انباشتن هیزم است تشبیه شده است.

طاق گرمابه : در قدیم گرمابه‌ها را با نقوش و صور می‌آراستند تا در نظر بینندگان و روندگان به گرمابه زیبا جلوه نماید. مانند كاشی كاریهای امروزی. از این جهت آسمان را از لحاظ زیبایی و درخشندگی ستارگان و شاید رنگ آبی آسمان به طاق گرمابه كه با كاشیهای لاجوردی و نقوش و صور و آینه آراسته گردیده تشبیه كرده است.

بین گلخن و گرمابه : بین جنب و گلخن و زمین (كه محل پستی و فرومایگی است) تناسب و مراعات النظیر وجود دارد.

بین گردون و هوا (در معنی غیر مراد آن یعنی هوایی كه نفس می‌كشیم) و همچنین دم، ایهام تناسب وجود دارد.

معنی بیت: دنیای پست مانند مزبله تون حمام و جای كثافات و خس و خاشاك و آسمان آبی زیبا با ستارگان درخشنده‌اش مانند طاق مزین به كاشیهای لاجوردی و نقوش و آینه‌ی حمام است و تو در این میان (و یا در میان زمین و آسمان) به سبب كامرانی و پیروی از هوی و هوس، آلوده و مانند شخص جنب هستی.

6)برآر غسل و ازو درگذر كه صاحب دل          میان گلخن و گرمابه كم كند مأوا

بین غسل و گلخن و گرمابه مراعات النظیر وجود دارد.

معنی بیت: خودت را تطهیر و پاكیزه گردان و گلخن و زمین و آسمان مانند طاق گرمابه را رها كن، چرا كه شخص صاحب دل در جاهای پست و در میان گلخن و گرمابه (زمین و آسمان) آرامش ندارد و این جاهای حقیر را پناهگاه دائمی خود قرار نمی دهد.

7)به راستی رسی اندر جهان وحدت از آنك                 الف به راستی از با و جیم گشت جدا

به : به سبب

وحدت: یگانه شدن و تنهایی و یكی بودن (غیاث) اینجا بیشتر معنی عرفانی آن در نظر است كه وحدت در مقابل كثرت است.

جهان وحدت: اضافه توضیحی یا بیانی.

اشاره به صورت ظاهری حروف الف و ب و ج، كه الف كشیده و راست ولی ب و ج خمیده هستند. الف اشاره به عالم وحدت و مقام الوهیت و صادر اول از مصدر كل جهان (ذات ربوبی) دارد مقایسه شود با:

نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار                چه كنم حرف دگر یاد نداد استادم

(حافظ)

مصرع دوم تمثیل است برای مصرع اول

معنی بیت: به سبب راستی به جهان یگانگی می‌رسی و از جهان اشیاء متكثر به جهان وحدت كه در آنجا برای كثرت و ناراستی جایی وجود ندارد قدم می‌گذاری، همچنانكه الف به سبب راستی و دور بودن از هر گونه كجی و انحنا از ب و ج جدا و متمایز شده است.

8)تو راست شو چو نی و مرگ به شمر ز حیات   كه نی چو زیست شكر بخشد و چو مرد نوا

نی : 1-گیاهی از تیره گندمیان كه از ساقه‌هایش ابزار مختلف (سبد، حصیر، نیلبك) می‌سازند. 2-نیشكر،  3-سازی است بادی كه از چوب یا نی می‌سازند (با تلخیص. معین)

در گسترش معنای بیت قبلی باز به راستی تأكید می كند و به شكل ظاهری نی كه چون الف راست است توجه می كند و مرگ و حیات پر ارزش و پر شهد آن را به جهت راستی می‌داند. (حسن تعلیل)، چرا كه نی موقع روییدن و حیات در زندگی شكر می‌دهد و بعد از جدا شدن از نیستان و مرگ ظاهری، حیات معنوی می‌یابد و با نواهای خود كام شنوندگان را شیرین می‌سازد. (مرگ برای راستان حیاتی دوباره است).

بین نی و شكر و نوا مراعات النظیر وجود دارد

بین مرگ و حیات و زیست و مردن تضاد وجود دارد.

9)درین نشیب كه هست از صفت چو دیگ تهی           بسان كاسه دون همتان نشین تنها

نشیب : 1-سرازیری، مقابل فراز. 2-زمین پست (معین). اینجا استعاره از دنیای پست است. شاعر با آوردن دیگ و كاسه مراعات النظیر ایجاد كرده است.

كاسه: مجاز به علاقه‌ی جزء و كل؛ سفره و خوان

تنها نشستن كاسة دون همتان: كنایه از نرسیدن دست دیگران و متمتع نشدن دیگران از كاسه و سفرة افراد، فرومایه و خسیس.

شاعر توصیه به عزلت و دوری از خلق می‌كند و می گوید:

معنی بیت:‌در این دنیای پست كه مانند دیگ تهی، توخالی و هیچ و پوچ است؛ گوشه گیری و عرلت پیش گیر و مانند سفرة دون همتان از دسترس خلق دور باش.

10)به شام و صبح كه خصم تواند دل چه نهی     كه این غراب سرشت است و آن تذر و لقا

غراب: در عربی زاغ را گویند (غیاث). غراب سرشت: كنایه از تفرقه انداز، بی وفا (فرهنگنامه شعری).

تذرو: به معنی خروس صحرایی، و به دال مهمله نوشتن و خواندن و به معنی كبك گفتن خطاست (از جهانگیری و فرهنگ حكیم نورالدین به نقل از غیاث) و در سراج اللغات از فرهنگ قوسی نقل كرده كه تذرو به ذال معجمه مرغی است از جنس ماكیان و خروس كه در بیشه‌ی استرآباد و مازندران بسیار باشد و به غایت خوشرنگ بود (غیاث)

تذرو لقا: كنایه از سپیدروی (فرهنگنامه شعری)

شاعر با توجه به معنای دیگر تذرو لقا كه كنایه از سپیدروی است به همراه واژگان غراب و شام و صبح، تناسب زیبایی را خلق كرده است.

همچنین در این بیت آرایه‌ی جمع با تقسیم وجود دارد. مانند:

مگر مشاطة بستان شدند باد و سحاب     كه این ببستش پیرایه وان گشاد نقاب (3)

معنی بیت: شب و روز كه با گذشت خود ریسمان عمر تو را می‌جوند و هر لحظه از درازای آن می‌كاهند،

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:36:00 ب.ظ ]




1- تعریف مسأله و بیان سؤال های اصلی تحقیق

شعر دوره ی معاصر به جهت ساختاری و محتوایی، اهمیت ویژه ای داشته و از سوی دیگر حضور زنان شاعر و صاحب سبک و اهل فکر در عرصة شعر و ادب فارسی معاصر از مباحث مهم ادبی ، تربیتی و فرهنگی محسوب می شود ، و بدونه شک ، نگاه خاص زنان جامعه به مباحث مهم اجتماعی و ادبی ، از اهمیت خاصی برخوردار می باشد. از این جهت به دلیل جایگاه مهم ادبی ژاله قائم مقامی و بازتاب مضامین مهم اجتماعی درشعر او و همچنین جایگاه ادبی سیمین بهبهانی و حضور پر رنگ مضامین فرهنگی و اجتماعی ، در شعر ایشان باعث اثرگذاری این دو شاعر در جریان های شعری می باشد ، برای مثال تأثیر سیمین در شعر معاصر و به ویژه قالب غزل به اندازه ای است که او را ((نیمای غزل)) نامیده اند بنابراین تحلیل محتوایی اشعار آنها به ویژه به صورت مقایسه ای لازم و ضروری می نماید ، و در این تألیف به دنبال این مسأله خواهیم بود.

1-1- پرسش های اصلی

الف. مهمترین ویژگیهای شعری ژاله قائم مقامی چیست ، و چه مضامین مهمی در شعر او بازتاب یافته است ؟

ب. مهمترین ویژگیهای شعری سیمین بهبهانی چیست ، و چه مضامین مهمی در شعر او بازتاب یافته است؟

ج. محتوای اشعار این دو چه شباهتهایی دارند؟

د. محتوای اشعار این دو چه تفاوتهایی دارند؟

2- فرضیه ها

الف . به دلیل اینكه در زمان ژاله قائم مقامی زن هنوز جایگاه واقعی خود را در جامعه نیافته بود ژاله از طریق تمثیل و گفتگو و مناظره سعی كرده مضامین مهم اجتماعی و بویژه محرومیت زنان جامعه خود را به خوبی در شعر خود بیان كند.

ب . سیمین بهبهانی در اشعاری توانسته هم جنبه های ادبی را در شعر بازتاب دهد و هم مضامین مهم روزگار خود و از جمله مباحث زنان ، جنگ تحمیلی و سایر موضوعات مهم را به شكل هنری با احساس و عواطف تند زنانه و مادرانه بازتاب دهد.

پ . شباهتهای این دو شاعر در بازتاب مضامین اجتماعی ، مضامین مربوط به زنان و نیز عواطف تند زنانه است و هر دو شاعر اجتماعی محسوب  می شوند.

ت . اگر چه این دو شاعر دارای شباهتهای فراوانی هستند ولی به دلیل تفاوت در دوره زندگی و شرایط حاكم ، در نوع مضامین ، تفاوتهایی دارند. برای مثال ژاله قائم مقامی از نظر قالب بیشتر سنتی است ولی سیمین بهبهانی از قالبهای نو نیز بهره برده است و نگاه او به مضامین اجتماعی امروزی تر است.

3- ضرورت انجام تحقیق

علی رغم اهمیتی که این دو شاعر در شعر معاصر داشته اند چندان مورد توجه محققان قرار نگرفته اند ، برای بیان اهمیت این دو شاعر همین بس که سیمین را ((نیمای غزل)) نامیده اند و ژاله را نخستین زنی که اشعارش کاملاً رنگ و بوی زنانگی دارد . به دلیل همین جایگاه خاص ادبی و تأثیرات اجتماعی و فرهنگی که ( به واسطه ی موضوعاتی که در اشعار خود به کار گرفته اند ) بر مخاطبان و شاعران به جای گذاشته اند بررسی و مقایسه ی شعر دو شاعر ضروری می نماید.

4- هدف ها و كاربردهای مورد انتظار از انجام تحقیق

هدف از انجام این پژوهش ایجاد شناختی جامع تر و گسترده تر نسبت به ژاله قائم مقامی و سیمین بهبهانی و مقایسه ی محتوایی آنان می باشد تا با بهره گرفتن از نتایج این تألیف مخاطبان را با دیدگاه ها و تفکرات این دو شاعر بیشتر آشنا کنیم .

بدیهی است که از نتایج پایان نامه در تدوین كتب درسی و آموزش به شاعران جوان تر ، و نیز كاربرد رسانه ای می توان سود جست.

فصل اول: کلیات

شرایط اجتمای ، سیاسی و فرهنگی دوران دو شاعر:

دوره ی مورد بحث ما ، سال 1262 ش (تولد ژاله قائم مقامی ) تا به امروز را در بر می گیرد که در این مدت اتفاقات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی مهمی روی می دهد .

ژاله (( زمانی که دوازده ساله بود ناصرالدین شاه به جرم فسادها و خیانت هایش به دست میرزا رضا کرمانی به قتل رسید (1313ق) بیست و سه ساله بود که فرمان مشروطیت را مظفرالدین شاه در شرایط بحرانی امضا کرد (1324ق) و6 ماه پس از آن درگذشت . در بیست و شش سالگی ژاله ، محمد علی شاه قاجار به سبب خودکامگی و مخالفت با مشروطه عزل شد (1327ق) . او شاهد دورۀ هفده ساله پادشاهی نابسامان احمد شاه (1327-1344ق) ، مخالفت مستقیم روس و انگلیس ، جنگ جهانی اول (1332ق/ اوت 1914 میلادی ) ، دوره شانزده ساله شاهی رضا شاه پهلوی و اقتدار فردی او (1304- 1320شمسی ) و پنج سال ازآغاز دوره پادشاهی شبه مدرن فرزند او ، محمد رضا شاه بود . بدین ترتیب در فاصله 63 سال زندگی ژاله ، 6 پادشاه روی کار آمدند . ))[1]

مقالات و پایان نامه ارشد

سیمین نیز در دوران حیات خود شاهد وقایع مهمی بوده است ، از جمله پادشاهی رضا شاه پهلوی و فرزندش محمدرضا شاه ، جنگ جهانی دوم، کودتای 28 مرداد 1332 ،حوادث قبل و بعد انقلاب اسلامی ، جنگ تحمیلی هشت ساله میان ایران و عراق ، پیشرفتهای چشم گیر سالهای اخیر جهان و ایران و… .

اما اگر بخواهیم دوران این دو شاعر را به دوره های کوتاه تر تقسیم و به صورت عمیق تر به این دورها بپردازیم ، چند دوره را می توان نام برد:

1- دوران انقلاب مشروطه

(( در دوران معاصر تحول اجتماعی مهمی که می توانست تفکر و در نتیجه سبک را تغییر دهد انقلاب مشروطه بود ، انقلاب مشروطیت یکی از مهمترین عوامل تغییرات اجتماعی و سیاسی و مخصوصا فرهنگی در تاریخ ایران است و از این رو مهمترین تغییر سبکی را در پی داشت که سبک نو در شعر و نثر باشد ، به این معنی که یکسره ادبیات –هم به لحاظ فکری و هم به لحاظ صوری به دو بخش کهن و نو تقسیم شد. هیچگاه بین سبکهای ادبی پیش تا این حد اختلاف نبوده است.))[1]

در دوران مشروطیت ((به لحاظ فکر، این عقیده که شعرفقط باید به مطالب خاصی از قبیل عشق و عرفان مدح و هجو بپردازد از میان می رود و مخصوصاً توجه به مسائل اجتماعی و سیاسی و مسائل روز در شعر باب می شود . توجه به ایران باستان ، آزادی نسوان ، تنفر از دیکتاتوری ، شور تجدد و تجدید حیات از موضوعات رایج شعر این دوره است . ))[2]

(( از همان آغاز مشروطیت وضع زنان ایران همیشه مورد توجه و اعتراض روشنفکران ایران بود ، و در این کوششها ، شعرا و نویسندگان درصف اول قرار داشتند . لاهوتی ، ایرج ، عشقی ، پروین ، کمالی ، بهار ، شهریار و دیگران هر یک اشعار زیبا و فراوانی را به مساله زن وقف و همگی با موهومات و خرافات و تعصباتی که بر دوش زنان سنگینی می کرد مبارزه و جهاد نموده اند .))[3]

1-1- نگاهی به عوامل دخیل در پیروزی انقلاب مشروطه[1]

الف. تأسیس چاپخانه: با تجهیز ایران به صنعت چاپ زمینه برای تأسیس روزنامه ها و در نتیجه نوشتن و انتشار مقالات نیز مهیا شد.

ب. مطبوعات

پ. اعزام محصل به فرنگ

ت. تأسیس مدارس جدید : از عوامل دیگر تحول فکری و فرهنگی که جزو مقدمات پیروزی انقلاب مشروطیت تواند بود، تأسیس مدارس جدید است . نخستین و مهمترین این مدارس ، دارالفنون ، به همت والای میرزا تقی خان امیر کبیر… بنا شد.

ج. روشنفکران : مراد از اصطلاح (( روشنفکر )) در این مبحث ، اعم از روحانی ، غیر روحانی نویسنده و خطیب است.

1-2. برجسته ترین ویژگیها و مؤلفهای ساختاری شعرهای سیاسی – اجتماعی مشروطه[1] :

الف. عدول نسبی از بیان ادیبانه و اشرافی شعر درباری و قدمایی و گرایش به بیانی ساده ، صریح ، مردم پسند ، سرشار از واژگان ، اصطلاحات و تعبیرات فرنگی و روزنامه ای .

ب. پرهیز نسبی از توصیف گری های سنتی و تصویر سازیهای ذهنی و پیچیده و طبعاً گرایش به توصیفات واقعه گرا ، ساده و عینی از چشم اندازهای زنده و تپنده روزگار .

ج. رویکرد به عواطف و اندیشه های تند و تپشناک اجتماعی ، سیاسی ، ملی و میهنی

د. تجدد سنت مابانه در زمینة فرمها و قالبهای شعری

[1] محمد رضا روزبه ، شعرنوفارسی (شرح ،تحلیل ،تفسیر)، چاپ اول ،تهران، حروفیه ،1383 ،ص79-80 .

[1] هرمز رحیمیان. ادوار نثر فارسی( از مشروطیت تا انقلاب اسلامی) ،چاپ سوم ، تهران ،سمت،1384، ص3 .

[1] سیروس شمیسا ، سبک شناسی شعر،چاب اول از ویرایش دوم، تهران ، میترا ، 1383 ،  ص327 .

[2]همان،ص 329 .

[3]یحیی، آرین پور، ازنیما تاروزگارما ،چاپ هشتم ،تهران ،زوار ،1376،ج3 ، صفحه 10 .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:36:00 ب.ظ ]




، پیشینه، فرضیه ها، مواد و روش کار اختصاص دارد. فصل دوّم شامل تعاریفی است که به نحوی با موضوع مورد بحث مرتبط اند. همان طورکه می دانیم شمس خود از اولیاست بنابراین در فصل سوّم به بیان برخی کلّیات در باب اولیا و کرامات آن ها می پردازیم. از آنجا که بررسی شخصیّت شمس برای درک موضوع مذکور بسیار با اهمیّت است از این رو در فصل چهارم نکاتی چند دربارۀ شمس، استادان او و ویژگی های تعالیم او بیان می گردد.

 فصل پنجم به بررسی رابطۀ  شمس و خانواده مولانا از منظر تاریخ در منابع زیر می پردازد:

الف- منابع تاریخی(رسالۀ سپهسالار، مثنوی ولدی و مناقب العارفین،)

ب-منابع تحقیقی (آثار موحد، ستّاری، صاحب الزمانی، ثقفی، زرین کوب، انجوی شیرازی، شیمل)

ج-زندگینامه داستانی ( «پلّه پلّه تا ملاقات خدا» از زرین کوب و «عشق، عشق، بازهم عشق….از عطّاری کرمانی)

د-آثار مولوی (مثنوی، فیه ما فیه و غزلیّات شمس)

ﻫ-مقالات شمس تبریزی

فصل ششم و هفتم  به رمان های تاریخی «دختر مولانا» و «کیمیا خاتون» و معرفی و بررسی شخصیّت ها و نوع نگاه نویسندگان و ویژگی های روایی آن ها اختصاص دارد. در این فصل تأکید اساسی بر شخصیّت ها و روابط آنها و تأثیرگذاری آن ها بر همدیگر است.

در فصل هشتم بررسی روایات داستانی معاصر از حیث عناصر داستان، مضمون و بیان تفاوت ها بین آن ها را هدف خود قرار داده ایم. سپس نکات به دست آمده از این فصل ذکر می گردد. مثلاً به نوسان روایت در «کیمیا خاتون» از حیث محور خیال و واقع و نیز برخی مباحث روانی که نویسنده از آنها بهره برده می پردازیم یا در «دختر مولانا» نشانه های هژمونی معنوی و ضعف جسمانی شمس بیان می گردد. در نهایت به نتیجه گیری و کتابنامه می پردازیم.

ارائه فرضیات:

1- همه داستان های مربوط به شمس و كیمیا خاتون مبتنی بر اطّلاعات كتاب هایی چون مناقب العارفین و رساله فریدون سپهسالار نیست.

2- روابط بین شمس و كیمیا خاتون مبتنی بر هژمونی [1] معنوی شمس بوده است.

3- نویسندگان معاصر در خصوص دو فرضیه فوق نگرش واحدی ندارند.

مواد و روش کار:

روش کار به صورت کتابخانه­ای انجام گرفته­است. بدین­گونه که منابع و مآخذ لازم تهیه شده، مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته، سپس یادداشت ­برداری و طبقه ­بندی شده و در پیش­نویس متن،  مورد استفاده قرار گرفته و پس از پیشنهادهای اصلاحیِ اساتید محترم راهنما و مشاور متن پایان نامه به تدریج آمادۀ دفاع گردیده­ است.

فصل دوم: تعاریف

1-2- ادبیات تطبیقی:  Comparative literature

مقالات و پایان نامه ارشد

آنچه ادبیات تطبیقی به آن می پردازد تنها محدود به آثار یک قوم در دوره ای یکسان نیست، بلکه عواملی از قبیل زمان، مکان و به ویژه فرهنگ در آن نقش اساسی  را ایفا می کند. از این رو مطالعات بین فرهنگی در تطبیق جایگاه مهمّی دارد. هنر تطبیق علاوه بر یافتن تفاوت ها از خلال مقایسه ها، پی بردن به ریشه های فرهنگی یکسان یا مشابه در آثار گوناگون است.

محور ادبیات تطبیقی حوزه های مختلفی را شامل می شود. مثلاً در آن می توان دو یا چند اثر با موضوعات یکسان یا مشابه، خواه مربوط به آثار ادبی یک یا چند قوم باشد را مورد بررسی و مقایسه قرار داد.

«حوزه مهمّی از مطالعۀ ادبیات است که به بررسی و تجزیه و تحلیل ارتباط ها و شباهت های بین ادبیات زبان ها و ملّیت های مختلف می پردازد. مطالعۀ تطبیقی ادبیات، همانند مطالعۀ تطبیقی ادیان، قدمت زیادی ندارد و تا قبل از قرن نوزدهم به آن توجّهی نشده بود.» (میرصادقی،1377: 8.)

هدف از تطبیق گاه یافتن ریشه های فرهنگی مشابه اقوام گوناگون وگاه نیز یافتن تفاوت ها در بیان یک موضوع ادبی یا ادبی- تاریخی یا هر آنچه که به نحوی با ادبیات مرتبط است، می باشد.

تعریف دیگری دربارۀ ادبیات تطبیقی وجود دارد که نکات قابل توجّهی را دربارۀ آن به ما می شناساند :

   «ادبیات تطبیقی هنر ارزشمندی است، به خاطر تحقیق در پیوند های قیاسی، قرابت، ﺗﺄثیر مقایسۀ ادبیات با قلمروهای دیگر بیان و معرفت؛ یا اینکه موضوعات و یا متون ادبی مابین آن ها، با فاصله و یا بدون فاصله نسبت به زمان و یا مکان، آن هم به شرط اینکه متعلّق به چندین زبان و یا به چندین فرهنگ باشد، و یا اینکه حتّی جزء یک سنّت باشند تا بهتر بتوان به وصف آن ها و به ارزیابی آن ها پرداخت.» (شورل، 1386: 25 .)

در این تعریف نکاتی نهفته است و آن مسألۀ مربوط به زمان، مکان و فرهنگ است که در تعریف ادبیات تطبیقی باید لحاظ شود چرا که هنر تطبیق، در متفاوت بودن مکان، زمان و زمینه های فرهنگی است که، دست آخر با مقایسه و بررسی ما را به نوعی هماهنگی و وحدت رهنمون می شود و اگر هم تفاوت هایی باشد این سه عنصر اساسی ترین عوامل از بین برندۀ قرابت و تجانس اند. هرگاه سخن از ادبیات تطبیقی است تنها مجموعه ای از متون مد نظر نیست بلکه چشم اندازی از بررسی و تحقیق دربارۀ ادبیات را باید در نظر آورد.

باتوجّه به این که موضوع این رساله بررسی و مقایسۀ روایات تاریخی با روایت های داستانی معاصر است از این رو با ادبیات تطبیقی که دو عنصر اساسی آن  فرهنگ و زمان است ارتباط می یابد. زیرا این دو عامل، منشأ تفاوت و دگرگونی ها در  هر دوره ای است.

2-1- ادبیّات داستانی: Fiction literature

عنصر اساسی تشکیل دهندۀ ادبیات داستانی تخیّل است که هنگامی که با خلّاقیّت نویسنده همگام می شود تأثیر گذاری بیشتری را در خواننده به همراه دارد. دربارۀ ادبیات داستانی تعاریف مختلفی بیان شده است. ما به نقل برخی از آن ها می پردازیم.

جمال میر صادقی در تعریف ادبیات داستانی می نویسد:

« ادبیات داستانی در معنای جامع آن به هر روایتی که خصلت ساختگی و ابداعی آن بر جنبۀ واقعی اش غلبه کند، اطلاق می شود. از این رو ظاهراً باید همۀ انواع خلّاقۀ ادبی را در بر بگیرد، امّا در عرف نقد امروز به آثار روایتی منثور، ادبیات داستانی می گویند. ادبیات داستانی بخشی از ادبیات تخیّلی است و تفاوت عمدۀ آن دو با هم در این است که ادبیات داستانی تنها شامل حال آثار داستانی منثور است.» (میرصادقی، 1385: 21.)

یعقوب آژند ادبیات داستانی را این گونه تعریف می کند:

« به طور کلی ادبیات داستانی به یک اثر تخیّلی منثور اطلاق می شود که شامل حال شعر و نمایشنامه نیست، هرچند که هرکدام از آن ها قالب و شکلی از ادبیات داستانی به حساب می آیند.

امروزه ادبیات داستانی حاوی رمان Roman، داستان کوتاه Short story، داستان بلند Long story، و ژانرهای همبستۀ دیگر می باشد.» (آژند، 1375 : 26 همچنین نک. همان، 1368: 267-68.)

سلیمانی معتقد است که؛ ادبیات داستانی برخاسته از قدرت بی نظیرش در انتقال احساس های درونی است.

حقایق مطرح شده در ادبیات داستانی اثر عمیق تری بر ذهن مخاطبان می گذارد؛ زیرا این حقایق را از راه احساس و بطور غیر مستقیم به خوانندگان منتقل می کند.( ر.ک. سلیمانی، 1365: 110-111.)

طاهری مبارکه هم اعتقاد دارد که ادبیات داستانی بر آثار منثوری دلالت دارد که از ماهیّت تخیّلی برخوردارند.   (ر.ک. طاهری مبارکه، 1374: 161.)

از دیگر تعاریف می توان به تعریف سیما داد اشاره کرد:

«این اصطلاح کلّاً به آن دسته از آثار روایتی منثور اطلاق می شود که جنبه خلّاقه آن ها بر واقعیّت غلبه دارد. موضوعات مورد توجّه ادبیات داستانی معمولاً تخیّلی و ساخته و پرداخته یک ذهن خلّاق است و بیان امور حقیقی یا حقایق تاریخی نمی پردازد. امّا چنانچه درونمایه یک قالب ادبی از حقایق تاریخی یا واقعیّت های تاریخی یا واقعیّت های دیگر مایه گرفته باشد، معمولاً آن را با عناوین «داستان تاریخی» یا «زندگینامه داستانی» و عبارتی نظیر اینها مشخّص می کنند.» (داد،1371: 22.)

در همۀ تعاریفی که دربارۀ ادبیات داستانی لحاظ شده جنبۀ منثور بودن، خیال و خلاقیّت مطرح است و میزان تأثبر گذاری هر اثر در گرو  به کارگیری هنرمندانه این عوامل است.

1-  (Hegemony)  هژمونی ترتیباتی برای سلطه است که افراد تحت سلطه آن را می پذیرند. گروه های

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:35:00 ب.ظ ]