در بعد مدیریت مواردی چون تعهد و حمایت مدیریت ارشد، مدیریت تغییر، برنامه ریزی استراتژیک و انتصاب افرادی همانند مدیران دانش سازمانی و قهرمانان دانش مطرح است. مباحثی همچون درک و درگیری کارکنان، غنیسازی شغلی، کار تیمی، موارد مرتبط با امنیت شغلی و انگیزشی از جمله موارد مرتبط با نیروی انسانی به شمار میروند. ابعاد سازمانی نیز شامل مواردی همانند ساختار سازمانی برای پذیرش سیستم مدیریت دانش، زیرساختها و بحث چگونگی یکپارچهسازی سیستم مدیریت دانش با سیستم جاری سازمان میشود و در نهایت در بعد فرهنگ سازمانی، اعتماد،
پذیرش فرهنگ یادگیری مستمر، ارتقای روحیه همکاری و ارتباطات بین افراد و ریسکپذیری از موارد مهم این مقوله به شمار میروند. از سویی، نقش و جایگاه ابعادی همانند آموزش، فناوری اطلاعات، اندازهگیری عملکرد و الگوبرداری و پایلوت نیز در مدل به وضوح مشاهده میشود. این عوامل به نوعی نقش واسطه را برای احیای ابعاد مختلف مدیریت دانش بر عهده خواهند داشت. ابعادی که در لایه بیرونی مشاهده میشوند، شامل ابعادی هستند که به صورت مستقیم با فعالیتهای مرتبط با مدیریت دانش تعامل دارد (Gavrilova & Andreeva, 2012).
هریهاران اظهار دارد که بسیاری از پروژههای مدیریت دانش در عمل با شکست مواجه میشوند زیرا با این پروژهها همانند دیگر پروژههای فنی برخورد میشود. مککینزی بین 40 شرکت آمریکایی، اروپایی و ژاپنی نظرسنجی انجام داد. در این بررسی بسیاری از مدیران ارشد بر این باور بودند که مدیریت دانش تنها یک سیستم اطلاعاتی پیشرفته است. برای حصول اطمینان از موفقیت مدیریت دانش، برنامههای مرتبط باید دارای ارتباطات وسیع افقی در تمام سطوح سازمانی باشند. این ارتباطات از نیازهای کسب و کار تا فرایندهای بهبود یافته را که توسط فاکتورهای انسانی و فنآوریهای مناسب حمایت میشوند، دربرمیگیرد (داونپورت و همکاران، 1998).
داونپورت معتقد است که یکی از چالشهای کلیدی در مدیریت دانش، حمایت مدیران است؛ از این رو تعهد بیشتر مدیریت ارشد، موفقیت بیشتری را در اجرای مدیریت دانش در سازمان به ارمغان خواهد آورد.
همچنین (Wang & Ariguzo, 2004) بر این باورند که سه موضوع کلیدی باید در اجرای پروژههای مدیریت دانش مورد نظر قرار گیرند. موضوع اول درک و آگاهی کارکنان نسبت به مدیریت دانش است. عامل دوم تعریف اهداف است که به درک و اهمیت استراتژیک مدیریت دانش به عنوان یک ابزار کارا بازمیگردد و عامل سوم فعالیتهای اجرایی است که به دنبال توانمندسازی بحث مدیریت دانش برای حمایت از اهداف سازمانی است.
مرتینز بر این باورند که علیرغم این که اکثر پروژههای مدیریت دانش کار خود را با ارائه یک راهحل تکنولوژیک آغاز کردهاند. فرهنگ سازمانی و رهبری، دو فاکتور مهم در موفقیت برنامههای مدیریت دانش میباشند. آن ها همچنین طی یک نظرسنجی عوامل موفقیت مدیریت دانش را به پرسش گذاشتند. در این نظرسنجی عامل «ارائه تعریف مشخصی از اهداف» به عنوان یک وظیفه مدیریتی و در دسته مدیریت ارشد جای گرفت. همچنین عواملی همانند انگیزش پرسنل، آموزش و تحصیلات و پاداش در دسته منابع انسانی و تحت عنوان انگیزش و مهارت جای گرفتند. پس از این
طبقهبندی و تحلیل پاسخهای دریافت شده، پنج عامل کلیدی موفقیت برای مدیریت دانش استخراج شد که در شکل زیر مشاهده میشود. این عوامل شامل مواردی چون فرهنگ سازمانی، انگیزش و مهارتها، مدیریت ارشد، ساختار و فرایندها و فنآوری اطلاعات میباشند. همانگونه که ملاحظه میگردد، عامل فرهنگ سازمانی با وزنی در حدود 50 درصد بیشترین اهمیت را به خود اختصاص داده است و عامل فنآوری نیز دارای اهمیت کمتری نسبت به باقی عوامل میباشد.
Hariharan (2002)
Mc. Kinsey
Mertins (2003)
[چهارشنبه 1400-03-05] [ 03:32:00 ق.ظ ]
|